گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

روز داخلی معلم - روز جهانی کارگر


نــــوری است در ضمیرت، عالم منـور از آن


عشقی است در وجودت، دلها معطر از آن


 

خورشیــد روشنایت، از شب گرفت ظلمت


دریاست مهــــر پاکــــت، جانها مطهر از آن


 

روز معلم مبارک


 

کارگر نوشت:


به علت مظلومیت همیشگی کارگر در طول تاریخ بشریت، امروز از تبریک گفتن به این قشر زحمتکش بعلت تداخل با روز معلم بسیار معذوریم!


انشااله در سنوات آینده در صورت مساعد بودن وضعیت تقویم (میلادی، شمسی و قمری) از شرمندگی آنها در خواهیم آمد!


پاینده و سخت کوش باشید!


از ماست که بر ماست


درد ِ دین ، درد خودآزاری ِ ماست


درد ِ ما ، نحوه ی دینداری ِ ماست


 

تیشه از ماست که بر ریشه ی ماست


تیشه داری همه در پیشه ی ماست


 

علم ِ ما ، مصحف ناخوانده ی ماست


عقل ِ ما ، دانش جامانده ی ماست

 


ذکر و تسبیح و خدا بر لب ِ ماست


دین و دین بازی فقط مرکب ِ ماست


 

چه کسی گفتـه جهان لایق ِ ماست


هرچه در ماست همان لایق ِ ماست




گرمک نوشت:


اغلب کاری که ما با دین خدا می کنیم و کرده ایم، هیچ اجنبی نکرده و نخواهد کرد.


بارها در دنیای مجازی دیده ام که از توهین و استهزای ائمه توسط افرادی نادان، بسیاری  برآشفته می شوند اما تا پای فلان عالم به میان می آید تعقل و تفسیر از آنها گرفته می شود و سعی فراوان در توجیه کار غلطش میکنند.


کاش یک سوزن به خود بزنیم و یک جوال دوز به دیگران


می پرسید چی شده؟


چند روز پیش اتفاقی کتابی را مطالعه میکردم که چشمم به مطلبی افتاد که در ادامه مطلب آورده ام.


ببینید برای چرب و چیل کردن دین به دهان خلق، ما دینداران چه می کنیم؟!!

ادامه مطلب ...

خلیج همیشه فارس ایران


آبـــی است آبی  ِ آسمانی           یک نـام دارد و یک نشانی

 

نامش " خلیج فارس ایران "           نامــش همیشه جاودانی

 

 

روز ملی خلیج فارس مبارک !

 


گرمک نوشت:


پاسخ برخی یاوه گویان روزگار را از زبان حافظ شیرین سخن بشنویم بهتر است:

 

ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست

 

عـــــــرض خود می بری و زحمت ما می داری

... داشت دل



روزگـــــــــــاری آبرویی داشت دل


پیش گلها رنگ و بویی داشت دل


 

آسمانی پر ز باران، روی خاک


سبزه ای در پای جویی داشت دل


 

گرچه خورشیدی برای خود نداشت


لااقل شب کورسویی داشت دل


 

خلوتی آرام، قلبی پر امیـــــد


بهتر از هر آرزویی داشت دل


 

فارغ از هر ادعایی از دعا


اندکی می در سبویی داشت دل



تا حقیقت فاصله بسیار بود


گاهی از خود پرس و جویی داشت دل


 

زندگی هرچند با او اخم داشت


کودکانه خنده رویی داشت دل


 

روزگار کودکی هایش بخیر


ساکت اما های و هویی داشت دل

 



گرمک نوشت:


چند روزیست که به گذشته زیاد فکر می کنم.


حسرت از دست رفتن آن صفا و سادگی کودکانه عذابم می دهد.


چقدر تغییر کرده ام و چقدر در این مدت غافل از تغییراتم بودم !؟


امروز وقتی به معماری خانه ی عمر نگاه می کنم می بینم کمتر چیزی سر جای خودش است.


خدا بخیر بگذراند این دو روز باقی مانده عمر را !!!!!!!!


 

:: این روزها تالمات روحی بدجور گریبانگیر دلم شده است. دیدید اینجا به دل نمی نشیند به دل نگیرید.

کجایی باغبان!



کجایـی باغبـــــــــان! باغت درش سوخت


گـل ِ یــــاس ِ سفیـــــــد ِ تو پرش سوخت

 


نبــودی تا بینـــــــــــی حال بلبـــــــــــــــل


چه سان در پای گل از غم سرش سوخت

 



گرمک نوشت:


نمی شود، نمی توانم ، خیال اش دست از سر دلم بر نمی دارد


سوختن باغ نبی، شکستن شاخه های یاس کبود و دلتنگی های علی  

باغچه ی خالی



یا علی پشتت چرا خم گشته است؟


چهره ات از غصه درهم گشته است؟


 

این وسط یــــــاس ِ سفیدی داشتی


باغچه ات خالی، گلی کم گشته است


 


گرمک نوشت:


علی را با آن هیبت اش تصور کنید، وقتی به خانه خالی از زهرا نگاه می کند.


عاشق بانوی خانه اگر باشید می فهمید چه می گویم.

بانوی سیلی خورده


ای که بر گل می زنی سیلی، کمی تردید کن!


مثل هر گل نیست آن، در کار خود تجدید کن!


 

جای پــــرپــــر کردن گلبرگهایش،ای سفیه !


از ادب در پیش ِ او زانو بزن ، تمجید کن!


 

گل چه می ترسانی از خود ای سگ ِ روبه صفت


می توانی باغبانش را چنین تهــدید کن!

 


***


ای برادر! جهل اعرابی سر آمد پس تو هم


آسمان ِ جهل ِ خود را روشن از ناهید کن!


 

ای که از یکتاپرستی می زنی دم، بعد از این


با گلاب ِ احمدی تمرین  ِ این توحید کن!


 

مصطفی این نوگل از باغ ِ بهشت آورده است


بر سرش دستی بکش، بر خود بهشت جاوید کن!


 

اینهمه از غصه و از رنج می نالی بس است


با توسل بیمه ی درمانی ات تمدید کن

 

 

 

گرمک نوشت:

دوست دارم این روزها بیشتر او را یاد کنم


و بیشتر از از او بگویم.


چون خیلی خاطرش عزیز است " بانو زهرای اطهر "

 


قضیه نوشت: نشسته بودم نمی دانم چرا یاد آن لحظه ای افتادم که آن پست فطرت در میان کوچه بر صورت بانوی پاک مان سیلی نواخت که قصه اش را شما خود بهتر می دانید .


 اما چرا!!!  شاید بر آن اعرابی جاهل و کینه توز حرجی نباشد اما بر ما چی ؟


جنگ با دین و ائمه ی دین برای چیست؟ برای جنگ با خرافات نیازی به جنگ با امامان دین نیست.


ما به یاد و ذکر آنها نیاز داریم، ما به الفت و دوستی با آنها احتیاج داریم.


بیاییم ! بیاییم آشتی کنیم با آنها اگرچه گاهی از دین سرخورده می شویم.



عذر نوشت: شرمنده ! ولی گاهی در وقت شعر نوشتن از شاخه ای به شاخه ی دیگر می پرم


دست خودم نیست انگار باید همه حرفهایم را یکجا بگویم

پر و بال فهم


دو کبوتــــــــر ســر  ِ دیوار نشستند


به دو تا سنگ سر  ِ هر دو شکستند


 

یکی فـــــریاد بر آورد کـــــــــه آدم


همگی سنگدل و قاتل و پستند


 

پر ِ پرواز گشود آن یکی ، یعنـــــــی


پـــــــر ِ خود باز گشا ، آنکه نبستند !!؟


 

قفسی تنــــــــگ تر از جهل نباشد


عُقلا از تـــن ِ خود بند گسستند


 

منشین تا که به بال ِ تو زنند سنگ


مشو غافل ، به کمین تو نشستند


 

 

گرمک نوشت:


این شعر را برای یک دوست نوشتم.

جای نصیحت بهتر دیدم به زبان شعر  در مورد حال و روزی که دارد و همینطور راه گریزش نظرم را بنویسم.

روز بزرگداشت سعدی


سعدیا! دین و دل مرد به مویی نبرند


هر طرف تشنه به دنبال سبویی نبرند


 

روزگاریست که مردان نه شبیه اند به مرد


جز به سرخاب و قلم سرخی ِ رویی نبرند


 

خالی از نام و نشانند، پر از هیچی ِخواب


مثل سیل اند ولی راه به جویی نبرند


 

مرد و مردانگی از ریشه بر افتاد، کنون


کار خود را به جلو جز به دو رویی نبرند


 

روزگاری سخن از مرد اگر بود یکی بود


دیگر از مرد یکی اسم به کویی نبرند


 

جمله مُردند همان روز که در گوشه خزیدند


نامی از مرد دگر پیش عدویی نبرند


***


یادم آمد که یکی مرد هنوز است ، ولی


نام او را همه از ترس ِ هوویی نبرند


 

" سعدیا ! مرد نکو نام نمیرد هرگز "


" مرده آنست که نامش به نکویی نبرند "


 

گرمک نوشت: امروز بزرگداشت سعدی است ، مردی که همیشه برای من الگوی یک انسان کامل است.


دوست داشتم امروز در وصف او چیزی بنویسم اما ازدیشب این بیت سعدی تا صبح ناخودآگاه روی زبانم جاری بود.


گفتم لابد شیخ اجل از بنده پاچه خواری نمی طلبد و اصرار بر حرف دیگر دارد.


وقتی امروز قلمم را روی کاغذ گذاشتم متوجه شد که شیخ اجل قصد یاد کردن از یک مرد واقعی را دارد.



انگار سعدی با مردان روزگار عهدی ابدی بر زنده کردن یاد و نام آنها بسته است!


درود خدا بر مردان روزگار از سعدی تا بعدی !



:: برای رفع کسالت سری به جامع المزخرفات بزنید. رایگان بخندید!