گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

empty


ای کاش دلم بهانه ای داشت


حرفی،سخنی،ترانه ای داشت


 

در سینه ی داغم آتشی بود


دودی،شرری، زبانه ای داشت


 

بر شاخه ی خشکم آرزو بود


برگی، ثمری، جوانه ای داشت


 

ای کاش گدازه های حسّم


کوهی، کمری، دهانه ای داشت


 

ای کاش تلاطـــم درونــــــــم


جایی،به کسی،کرانه ای داشت


 

ای کاش طنین بانگ احساس


حدی، وسطی، میانه ای داشت


 

ای کاش کسی برای  شعرم


حرفی، نظری، گمانه ای داشت


 

 

گرمک نوشت:


آنقدر حرف در پستوهای دلم قایم شده اند که نمی دانم کدامیک را برای گفتن پیدا کنم.

گاهی کلنگ بر می دارم آنفدر در خودم می کویم و فرو می روم اما به جایی نمی رسم.

 


فرهنگ معنایی یوز:


1-      لاتین : به معنای استفاده با املای USE

2-      ترکی: به معنای عدد 100

3-      جانور شناسی: مخفف نام یوزپلنگ

4-      فرهنگ لغت دهخدا: جُستن، طلب کردن

5-      فرهنگ لغت پسر کوچکم: به معنای «یک روز» مثلا: یوز برام بادکنک میخری؟!

بند مهر


مردی مرغکی خوش آواز در قفس داشت که از صدای دلکش و  زیبایش همیشه خوش و مسرور میشد.

البته او هم در حق مرغک خوش صدا کم نمی گذاشت و همیشه با آب و دانه و کلام مهر به او رسیدگی میکرد.

بسیاری اوقات درب و پنجره ها را بسته و درب قفسش را باز میکرد و اجازه میداد که در داخل خانه پرواز کند.

مرغک نیز حداکثر استفاده را از این آزادی میبرد و تا می توانست پرواز میکرد و این سو و آن سوی خانه می پرید.

 

روزی بر اثر غفلت، زمانی در قفس را باز کرد که هنوز درب و پنجره را نبسته بود، مرغک نیز از فرصت استفاده کرد و از پنجره به بیرون پر زد و بر شاخه درختی در حیاط نشست.

مرد عاجزانه گفت: مرغکم! عزیزکم! من که از مهر و محبت در حق تو کم نگذاشته بودم، چرا از پیش من فرار کردی؟!


مرغک مثل همیشه که برای مرد آواز میخواند، بلند سرود:


 

چون قافیه ای برای شعرت    در بنــد تو بوده ام، نه مهــرت


اکنون هنری نما که منــبعد     بر شاخـه کنم به نیکی ذکرت




گرمک نوشت:


اگر در دوست داشتن هنری دارید ، آن را به گونه ای برای طرف تان به نمایش بگذارید که همیشه تازه و بروز باشد تا موجب دلزدگی و سرخوردگی نشود.

 


غرض نوشت:


غرض خاصی از داستان بالا نداشتم. اما بقول ضرب المثل عربی که خودم ساختم « الغرضُ مِن المرض » بی غرض هم نبود!!!!

مام مهربان


بر دامـن نگاهت، خوابیــده بـــــاز چشمم


با نــــاز چشمهایت، پروانـــه ساز چشمم!


 

از چشمـه ی زلالـت ، وقتی وضــــو گرفتم


سوی تو اقتــــــدا کرد، وقـت نمـاز چشمم


 

شبهـای بی ستاره، در انــــزوای مهتــــاب


از چشـم تو گرفته، بـــرق سه فاز چشمم


 

از مردمـــان فـراری گردیده چشم و گوشم


با مــــردم نگاهت، تــــــا گفتـه راز چشمم             مردم=مردمک


 

من بی نیازم از مــــاه، از مهـــر و از ستاره


تنها بسوی تو هست،دستش دراز چشمم

 


بر دامـــــــن نگاهت، چشم تَـــــــرم نگهدار!


این مــــــــــام مهربان را، دارد نیـاز چشمم

 

 


گرمک نوشت:


اونی که این فیلم و امثال این فیلم های موهن را می سازد خیلی آدم باهوش و رندیست، زیرا همیشه دست روی نقطه ضعف مسلمانان میگذارد. ما مسلمانها نیز تا دلتان بخواد ساده هستیم و به هیچ دامی نه نمی گوییم. ببینید چطور وجه اسلام در چشم مردم دنیا به عنوان مذهبی خشن ، غیر انعطافپذیر لجن مال شده است، در حالیکه اگر کمی خرد به خرج می دادیم با انزجارهای دمکراتیک مان هم پوز خناسان و حیله گران را به خاک می مالیدیم و هم شعور و  بلوغ مذهب مان را در چشم مردم دنیا به نمابش می گذاشتیم!


اما افسوس....

گیوه بهتر است


بجای چکمـــــــه بودن، شبیه گیوه باشیم


بجای خشم و تهدید، به فکر شیوه باشیم


 

بــــــــــرادر مسلمان! درخت دین بلندست


بجای شاخــــه کندن، به فکر میوه باشیم


 

گرمک نوشت:


چندیست که قرآن سوزی و توهین به بزرگان دین اسلام موجب آتشفشان هایی احساسی در سرزمین های اسلامی می شود که اغلب همراه با احکام ارتداد و تکفیر و عکس العمل های بسیار خشنی شده است که شاید قبل از آنکه فایده ای در بر داشته باشد موجب خسران جوامع اسلامی میگردد.


بنده اعتقاد دارم که رجوع به سنت و منش خود بزرگان دین بهترین رهنما است. آنجا که در برابر توهین و فحاشی مخالفان، بجای خشونت از در مهر وارد شده اند و گفتمان را بهترین شیوه مبارزه دانسته اند. و الحق در گسترش دین مبین اسلام ، از راه گفتمان و مهرورزی بسیار از ما موفق تر بوده اند. ما نیز بعنوان پیروان آن عزیزان بهتر است همان شیوه را در پیش بگیریم ، مگر اینکه بگوییم ما کاسه داغ تر از آش هستیم.


 

گیوه نوشت:


گیوه پاپوشی سنتی، نرم و راحت بود که خیلی زود از زندگی ماشینی ما رخت بربست. بویژه با این درد پاها و دیسک کمری که امروزه گریبانگیر همه ما شده است. دوست داشتید در همین خصوص این مقاله را مطالعه نمایید.

خدای عشق


به کوچه های قلبم، صدای پای عشق است


طبیعـــــــت وجودم، پر از هوای عشق است


 

به مـــــوج مـــــــوج دریا، سپرده ام دلـــم را


فدای کشتی دل!  که ناخدای عشق است


 

به سینـــــه ام نشسته، بخار ِ گرمی از عشق


نفس که میزند دل،به شیشه،های عشق است


 

اگر به شیشه ی عشق، غبار غــــــم نشیند


به آب دیده شویم، که خود جلای عشق است


 

چرا به خــــــار راهی، رهــــــا کنم وصالش


که زیر پای عمرم، شکسته های عشق است


 

اگـــــرچه مدعی گفت، نمـــاز شرط دین است


ولی حکیــــم دل گفت، به ادعای عشق است


 

تو ای رفیـــــق خسته ! که پای دل شکسته


دلیـــل بودن ما ، فقط بـــــــرای عشق است


 

بجای جنگ با خود، ســــلاح بر زمیـــــن نِـــه


کتاب مهــــــــر بردار، پر از دعای عشق است


 

بــــــرای دردهایت ، طبیب عشــق کافیست


که مرهم وجودت، فقـــــط دوای عشق است


 

بجای درس و بـــــــازی، بجای دیــــــن ِ تازی


نگاه کن خـــدا را، خــــدا، خدای عشق است




گرمک نوشت:


از آنها که بجای ترویج مهر ، خشونت را به مزایده می گذارند بیزارم.


از آنها که عقده لولوی ترسناکِ ذهن کودکی شان را میخواهند در چهره رحیم خدا تداعی کنند متنفرم.


از آنها که برای سیراب کردن عطش تقدس شان، از خون خلق پیاله  پر میکنند چندشم می آید.

شیشه


این چند وقته انگار، در کیف و باغ بودی؟!


حالی نبودی اینجا ، مــــوی دماغ بودی!!


 

تا هالــــه باورت شد، عقلت توهم افزود


ورنــــه تو مثـــــل پشه، گرد چراغ بودی


 

ما ملتی نجیب ایم ، دائم سواری دادیم


امــــــا فقط تو انگار، پشـــت الاغ بودی!؟


 

گفتی که ماندگاری ، بــر گرده ی خلایق


لابد به وقت گفتن، از شیشه داغ بودی!!


 

مادر بزرگه قصه ، از تـــــو برای مــا گفت


خانه نمی رسی تو ، چون تو کلاغ بودی

 

 


گرمک نوشت:


می گوید که عمر دولتش یکسال نیست، و همچنان در آینده خواهد بود.


خدا پدر روس ها را بیامرزد که به خلق خدا چیز یاد می دهند. بخصوص این پوتین لنگه به لنگه را ؟!!!

ونوس عاشقی


معلم نگاهت ، نوشت بر دلم عشق


نخوانده پاس کردم، دروس عاشقی را


 

چنان نمود چشمت، که دیده مثل داماد


به خانه ی دلم برد، عروس عاشقی را


 

اگرچه خـــواب بودم، طنین دلـربایــــت


به این محله آورد، خروس عاشقی را


 

از آن زمان که چشمم به فکر دیدن افتاد


به صورت تو دیدم، ونــــوس عاشقی را


 

بیا برای یک عمـــــــــر، بدون استخاره


به من بده نگاهت.. و بوس عاشقی را


 

 

ونوس: الهه عشق و زیبایی در روم باستان

یک روز خوب


یک روز خوب روزیست، از تو نشانه دارد


در بیــــن روزگــاران، نامــــــی یگانه دارد


 

یک روز خوب مثل ِ  یک کوچه باغ زیباست


بر تک تک درختــــان ، یـــــــادت جوانه دارد


 

یک روز خوب باغیست با شاخه های سرسبز


بر لحظه های مهـــــرش، بلبــــل ترانه دارد


 

یک روز خوب رودیست، در باغ عشق جاری


هر جا که پــــــا گذارد، خاکـــش بهانه دارد

 


یک روز خوب با تـــــــو نامـــــی قرینه دارد


تاجی طلایـــی از عشق، در هر زمانه دارد


 

یک روز خوب از تو، عکسی به شیشه دارد


از آفتــــــــاب رویـــت، نقشی به خانه دارد


 

یک روز خوب با خود، شعری به سینه دارد


از سالگــــــــرد عشقی، زیبــــــــا نشانه دارد


 

یک روز خوب روزیست، مانند روز امروز


بر جای جای قلبم ، عشق آشیانه دارد


 


گرمک نوشت:


چهاردم شهریور روز خوب و به یاد ماندنی است برای من.


روزیست که من با بهترین ملکه زمین ازدواج کردم.


از طرف خودم این روز قشنگ را به او تبریک می گویم و برایش بهترین ها را آرزو می کنم.



پپه نوشت: اگر درخصوص ترجمه سخنرانی مرسی در اجلاس سران برای شما هم شبهه ای پیش آمده است این طنز نوشته را حتما بخوانید.

(با تشکر از جناب خروس بی محل)


جای خدا باش


گاهی بجای تکفیر، جای خود ِ خـدا باش


خــود را کنار بگذار، همراه بنـــده ها باش

 


دین خــــــدا هزارست، اما خدا همانست


جای جدایی کردن، با جمع همصـدا باش

 


گرمک نوشت:


بعضی وقتها بنده های خدا از خدا هم جلو می زنند.

مثل آب خوردن به دیگران تهمت شرک و کفران می دهند و حکم ارتداد صادر میکنند.

بجای خدا از حق خدا دفاع میکنند و بجای خدا از بندگان خدا قصاص می طلبند.

بیچاره خدا ... !!!



شنیدنی: در دریای متلاطم زندگی, با خدا بودن مطمئن تر از ناخدا بودن است.

آرزویم



به شاخه ی نگاهت، نشسته آرزویم


خدا کند دوباره، پر بزند به سویم


 

تو آن نگار مستی که چشم ضاله داری


برای خاطــــــــر آن ، نمانده آبرویم


 

به سر نمیشودعمر مگر که با تو باشم


یکی یکی به پایت، سفید گشته مویم


 

میان باغ و بستان شبیه تو یکی نیست


که شاخه اش بچینم، ترا دوباره بویم



مثال روی ماهت، در آسمان یکی بود


پرسیدمش که هستی؟ بگفت عکس اویم



تمام واژه هایم، ترا نشانه رفتند


خیال چشم هایت، نشسته روبرویم



هزار شعر تازه، به سینه از تو دارم


مداد و کاغذت را ، بیــــار تا بگویم...


 


گرمک نوشت:


باور بفرمایید با عشق اوست که انرژی می گیرم و در کنار اوست که احساس وجود می کنم.