گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

خواب دیدم


خواب دیدم کودکی آزاد را

خواب دیدم دوستانی شاد را

 

خواب دیدم قاصدک دنبال ماست

بوی سنبل،چشم سوسن مال ماست

 

خواب دیدم پای دل همراه بود

در میان دست ِ خالی ماه بود

 

خواب دیدم ساده بودن رنگ داشت

با مداد مشکی اما جنگ داشت

 

خواب دیدم دلخوری افسانه است

توی دست هر کسی یک شانه است

 

خواب دیدم مهربانی جاده بود

کینه ها در گوشه ای افتاده بود

 

خواب دیدم عشق می خندد بلند

غصه ها آزاد ، دلها در کمند

 

خواب دیدم با خدا همخانه ایم

بال و پر داریم و چون پروانه ایم

 

خواب دیدم می رویم همراه باد

می نشستیم روی گل خوشحال و شاد

 

 خواب دیدم می رویم همراه رود

در میان ِ ما کسی تنها نبود

 

 خواب دیدم بین ما "تنها" خداست

ما همه مجنون هم، لیلا خداست

 

خواب دیدم تا خدا یک بوسه است

ابتدا تا انتها یک بوسه است

 

خواب دیدم بوسه بر گل می زنم

بوسه بر پرهای بلبل می زنم

 

خواب دیدم، خواب خوبی دیده ام

سهم خود را از درختی چیده ام

 

 


گرمک نوشت:


چند شب پیش خواب دیدم. ساده بود اما شیرین. مثل همانها خواب ها که در کودکی می دیدم.

تجربه خوبی بود.

 

تجربه: وقت خواب زنیبل تان را همراه ببرید. شاید چیزی بیش از سهم خود همراه بیاورید.

برای احمد قابل


هــدهــدی میگفت : در درگاه دوسـت        آنکه بـا خود درد دارد قابل است


صــورت فربـــــــه نــدارد مشتــــــــــری        آنکه رویــــی زرد دارد قابل است


آتــش و آتشفشان بــی قیمـت است        آنکه داغی سـرد دارد قابل است


خــــاک نامـــــردی نگیــرد ذات دوست        آنکه خاکش مـرد دارد قابل است


یک دو جین ذکر و نمازت هیچ نیست         آنکه بــا خود درد دارد قابل است



 

گرمک نوشت: احمد قابل هم رفت. مردی که بسیار دوستش داشتم.


خدایش بیامرزد!


دنیا هر روز از مردی تهی تر می شود. افسوس!

ملاله


آنجا که وجـود مـــــــرد، درد است


رخسـاره ی زن همیشه زرد است

 


مـردی به ذکـــور و زور و زر نیست


مردان همه زن ، ملاله مــرد است

 


 

گرمک نوشت:


در این روزگار قحط الرجال یکی چون ملاله را اگر مرد نخوانیم بی انصافیست.


به عنوان دینی بر گردن گرمک، از همینجا برای سلامتی و تندرستی او دعا کرده و روسیاهی ضاربانش را از خدا خواستارم.

 


:: کمی حضورم در این چند روز را به حساب مشغله های کاری ام بگذارید.

بوی شراب


ز می بوی تو می آید، اگر مستم دلیل این است


نمازم را توئی قبله، مرا مذهب بر این دین است


 

مرا کاری به جنت نیست، نه خوش بینم نه میخواهم


بهشت من نگاه توست، ولو چشم تو در چین است


 

نه منت می کشم مهتاب، نه از خورشید عالم تاب


فلک ارزانی دنیا ، مرا چشم تو پروین است


 

اگر کوهم، اگر سنگم، فــــــــرو افتاده در پایت


ندارد پشت دل طاقت،نگاهت بس که سنگین است


 

به گرداگرد چشمانت، زدی پرچین ِ مژگانت


دلم مانند گنجشکی، هنوزم  روی پرچین است


 

بگو با صاحب جانها، که جایت خالی اصلا نیست


کنار بسترم امشب، طبیب جان به بالین است


 

رها کن ای نصیحت گو! مرا با یاد شیرینش


دلم کوروکر عشقست، به گفتار تو بدبین است


 

 

گرمک نوشت:


از آن طرف می گویند تحریم های ما صنایع هسته ای ایران را هدف قرار داده است و از این طرف هر چیزی را تحریم می کنند.


آدم نمی داند قسم حضرت عباس را باور کند یا دم خروس را.

بخاطر یک مشت دلار

اصحاب کهف را عادت بر این بود که هر سیصد سال از خواب برخاسته و برای رفع گرسنگی با سکه ای به بازار رفته و نانی می خریدند و می خوردند و دوباره به خواب می رفتند. آخرین باری که از خواب بیدار شدند یکی از آنها رفت تا با سکه ای چند قرص نان برای خوردن تهیه کند. مدتی به طول انجامید و در نهایت با چند عدد اسکناس دلار برگشت.


دوستانش پرسیدند چرا بجای خرید نان دلار خریده ای؟!


او گفت:


سراغ از نـان گرفتم نـــــان ندیدم     به من گفتند که اینجا  نان گران است


از آن بـــدتــر دلار و ارز دیــــــــدم     بهـــایش ساعتــــی بـر نردبان است


چو پرسیدم به من گفتند که اینجا     دلار واجب تر از هــــر آب و نان است


بجای نــــــان خریدم ارز ، زیـــــرا      به سیصد سال دیگــر N تومان است

 

 

 

 

گرمک نوشت:


در ملت مسابقه خرید دلار و ارز به راه افتاده است. هرکه هر چقدر پول مرده دارد ارز می خرد و به امید گران تر شدنش نگهداری میکند. آنکه هم از قبل داشته است در هفت پستوی خانه قایم کرده است.


انگاری یاد مان رفته است که اینکار با احتکار هیچ فرقی نمی کند.


بابا! کلی آدم محتاج همین ارز هستند که قایم کرده ایم. پای درد دل آنها که عزیزی در خارج دارند و باید خرجش را بدهند بنشینید تا ببینید که این کار چقدر به آنها فشار مالی می آورد.

ارکیده


روی دیوار دلم نقش ترا دیده کشید


چشم آهوی ترا ناز و خرامیده کشید


 

آسمان وقتی به چشمان تو آرام گرفت


پشت پرچین نگاهت گلی خوابیده کشید


 

از شب تیره چه باکم ، قلــــم  ِ ناز خدا


توی چشمان سیاهت مهی تابیده کشید


 

ای به قربان خدایـــی که هنرمند تو بود


در تو مانند خودش اینهمه فاییده کشید


 

دست نقاشی که چشمان تو ترسیم نمود


با زبــــردستی مرا عاشق ارکیده کشید



گرمک نوشت:


هیچ می دانستید گل ماه تولد آبانی ها ارکیده است. منم امروز فهمیدم.

شاید برای شما جالب نباشه ولی ماه تولد عشق من آبان است.

 

:: > ارکیده گلی عجیب با فواید بسیارست دوست داشتید بیشتر اینجا در موردش بدانید.

نان


ای شکم خیره به نانی بساز

پشت دو تا کن که به آن شد نیاز

 

نان تو از قیمت جان هم گذشت

وقتی که نان نیست مکن سفره باز

 

گرچه بشر اشرف خلق است ولی

مرغ همی عشوه کند، بــــره ناز

 

دخل نفس می زند و عکس ِ آن

خــــرج چنان می گذرد تخت گاز

 

ای شکم خیره! مرا قصه ایست

گوش بیاور که بگویم بـــــــه راز

 

تا که رضا بودی به یک قرص نان

مزرعه را خورد به یک شب گراز

 

سهم تو از سفره ی نان کم نبود

نان تو بردند و تو سر در نماز

 

نان تو دادند به آن دیگری

آنکه هم اکنون شده گردن دراز

 

وقتی که خود دزد شود محتسب

غارت هر قافله ای شد مجاز

 

دزدی نان پیشه ی هر حاکمیست

جنگ بسی شد سر ِ این امتیاز

 

صاحب نان صاحب جان بوده است

تا نشود اشکمی سیر از نیاز

 

قصه همین بـــــود،کم و مختصر

نانی اگر مانده بخــــور بـــا پیاز


 

گرمک نوشت:


روزگار عزت نفس هم گذشته است. فرمایشات شیخ اجل مبنی بر اقناع، مانع از پشت دو تا کردن برای یک لقمه نان برای این شکم گرسنه هم نمی شود.


آن روز که حراج نان مان را به تماشا نشسته بودیم باید می دانستیم که امروز محتاج نان شب خود خواهیم شد و به لطف نان و خورشت ما، گردن درازانی چون اسد قد می کشند و روزی به جان خلق خواهند افتاد.

پا در کفش حافظ


«راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست


آنجا جز آن که جان بسپارند چـــــاره نیست»     حافظ


 

عاشق اگر شدی، بکن از تن لباس عیش


در پیش پای قافله جز سنگ خاره نیست


 

آن کس که دل و دیده به مهتاب داده است


غیر از فـــــــروغ ماه، نظر بر ستاره نیست


 

باید که مست ِ می شوی ای عقل هوشیار!


در کام تلخ دل شکری جز شراره نیست


 

عشق است با دو صد گله مندی، ولی عزیز!


حاجت به بانگ و شکوه گری در مناره نیست


 

آن دل که رفته در پی دلبر نه مال ماست


گرمک خموش!دیده دراین باره کاره نیست


 

 


گرمک نوشت:


چند وقت پیش به یاد دوران تحصیل در اصفهان از دوستی عزیز خواستم بجای حقیر از کلاغهای هشت بهشت با پفکی به حساب بنده ولی از جیب خودش پذیرایی به عمل آورد.

تقبل زحمت کردند و از همین جا از ایشان کمال تشکر را دارم.


 

:: لابد شما هم مصاحبه رئیس جمهور(؟) را از تلویزیون دیده اید. من که هرچه در حرف هایش غور کردم و از سرش به ته اش مراجعه کردم نفهمیدم پرتقال فروش کجاست. شما چطور؟!

یارب! مواظب باش!


یارب! اگر خدایــــــی، محکم بگیـــر جایت

حتی برای آنـــی ، خالـــــی نکن سرایت


 اینجا پراز خدای است، بی چشم رو تر از گرگ

دندان نموده اند تیــــــــز ، با نــام دین برایت


 دیروز بر در ِ تو ، سگ های پــــــاک بودند

امروز کـــرده هاری ، در نفس شان سرایت


این گرگ های وحشی، کز خون خلق مستند

بر کمتر از مقامت ، کی می دهند رضایت؟!


 یارب! اگر نجنبی ، این داعیان قــــــدرت

از فرط باد کردن ، تنگ می کنند فضایت


 یارب! اگر خدایی ، بر هم بـــزن جهان را

از نو بساز مـــــا را ، هم چون چهار پایت


 

 

گرمک نوشت:


سعدی می گوید "رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند" نمیدانم زمان سعدی چه خبر بوده است که این را گفته است اما شواهد دال بر این است که خدایان زمینی بیش از هر زمان دیگری شده اند.


خوش پر و بال ترین آنها از لباس دین سر در برآورده اند.

به نام ها و القاب شان نگاه کنید. به رفتارهای خود و توصیفات اطرافیان شان نگاه کنید.


خواهید دید که در زمین جا برای خدا بسیار تنگ شده است.

چشمان شیشه ای


چشمان تو چون زلال شیشه باشد


عادت به تو اعتیاد به شیشه باشد   


 

شیرینـــی ِ وصل تو به خون دل بود


فرهاد شدن نــه کــــار تیشه باشد


 

یک شاخه نَــــــــزَد دلم مگر زمانی


از چشم تو آبــــی پای ریشه باشد


 

آهـــــــوی نگاه تــــــو بَـــــرَد اسارت


هرشیر نـــــری که توی بیشه باشد


 

ای کاش برای بوســـــــه بر نگاهت


از جانب تو جــــواب «میشه» باشد


 

حالا که خمار چشم خود نمودی


منت بگذار تــــــــا همیشه باشد


 

 

گرمک نوشت:


میگن در یازی دو تا تیم فوتبال یکی از بازیکنان چنان بد بازی میکرد و به تیم خودی ضربه میزد که مربی از کنار زمین بلند شد و فریاد زد: بابا! بازیکن های حریف را ول کنید و فلانی را بچسبید تا به خودمان گل نزند.

حالا شده حکایت ما . بابا! ترا خدا آمریکا و اسرائیل و غرب را ول کنید و بچسبید به قیمت دلار و ارز

اگر غرب ما را با تحریم از پا در نیاورد ، این یکی همه مملکت را به فنا می دهد.

یعنی کنترل یک کاغذ بی ارزش(بقول بعضیها) اینقدر سخت است؟!!!!