گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

یلدا


هرچه پاییز گل از باغچه ی خنده بسوخت


جـــــای آن در شب یلدا گل لبخند شکفت

 


انجمن جمـع و به هـــر جمع دو صد شمع


تیـــــــرگی بر دل آن ماند که تبریک نگفت


 

یلدا بر همه مبارک

آتش خدا


سوختم

در واپسین طلوع ِآخرین روز
در سکوت های پراز فریاد
مانده گاه این تاریخ
ایستگاه عقربک های ساعت
.....

بی آنکه بر آشفته کنم
خوابی را
و بکاهم از ضخامت حجم ها
و یا ککی را بیدار کنم
از تنی
.....
خاموش شدم
به گاه نرسیدن خورشید
به میانه ی راه
و میز لعنت شده
سرد
که سری خفته بر آن
تا پایان بیگاری یک رئیس
.....
سوختم
وخاموش شدم
نه بیگاه
که به گاه خواب همه
(کورش نادرخانی)


 

گرمک نوشت:


آن خواب که آتش اش ترا سوخت


از نایــــــــره اش دل خدا سوخت


 

زینهـــــار از آن شبی که صبحش


گویند فلان بــه شعله ها سوخت

 


مخلص کلام اینکه جناب وزیر! زبانه های این آتش عاقبت دامنت را خواهد گرفت!


حالا هرچه دلت می خواهد تمسخر کن و تلویحا و ریاکارانه عذرخواهی کن!

سقوط ملت ها



خوشا پایی که دارد استخوانی


زمین در زیـر پا بـــــــه از خرانی


 

که در هنگامه ی جفتـک پرانی


نماند بر خـــــری یک تن زمانی


 

گرمک نوشت:


اگر عکس بالا را به جدال ایران و غرب تشبیه کنیم چندان هم به بیراهه نرفته ایم!

برای خاطره


چشمه از مـــــاه تــرا کرد سراغ


مــادرم! جای تو خالیست به باغ


 

خانه روشن همه از شمع تو بود


با تو از خــانه ی دل رفـــت چراغ


 


گرمک:


باز هم فرشته ای زمینی راه آسمان را گرفت و رفت و  اندوه تنهایی را به جا گذاشت!


درگذشت مادری مهربان را از طرف خود و دوستان به خاطره عزیز تسلیت عرض می کنم.

راست میگی یا دروغ؟!


دیـــــر آمدی به راه ، ای دزد راهزن !

آلوده دست توست، ماننـــــد اهرمن

 

در پوستین میش، گرگیست خوی تو

هرچند شسته ای، سرخ است پیرهن

 

چندان که از دهان، می ریزدت سلام

می ریزد از لبت، خونــــاب هموطن

 

از خشم و کینه ات، از تیغ و دشنه ات

جز زخم و درد نیست، در جان و روح و تن

 

از چشـــــم شور تو تـا نحسی قـــــدم

جانش به لب رسید هرگوشه مرد و زن

 

با جهــــل و ادعا ، با این منم منم

کردی به ناثــــواب در کام ما لجن

 

تنها بـــرو  اگر ، در فکـــــر ملتـــی

با رفتن کویر ، خــــــرم شود چمن



 

گرمک نوشت:


چه شده که امروز از زبان ما سخن می گویی! ما که گفتیم این راه که می روید به ترکستان است!

چه زود به حرف ما رسیدی جناب پرزیدنت(؟) محمود!


اصلا راست می گویی یا دروغ؟!

نکند این هم پوستین میش دیگری است که برای خود می دوزی؟!!!

گرگ زمانه


گرفته ای به دست تیغ و نعره می کشی

ز شیران بسته دست،  زهره می کشی

 

یکی نمانده جان که جان دهد برای تو

تنت به گور خویش ذره ذره می کشی

 

زمان رفتنت گذشته از قــــــــرار وقت

به وام عمر خود هنوز بهره می کشی

 

تو خود سقوط کرده ای ز  اوج  اقتدار

تمام قوم را به سوی دره می کشی

 

به چنگ گرگ خویش پاره پاره گشته ای

جفای گرگ نفس را ز بره می کشی

 

ببر سر از تمام شاخه های سبز شهر!

که اینچنین به پای خویش اره می کشی

 

 

گرمک نوشت:


می گویند گرگ نه برای سیر شدن شکم که برای سیر کردن نفس خود می درد.

وای به روزی که گرگ نفس آدمی از پوستین میش به در آید!!!

کربلا - برداشت آزاد


به هـــوای عشــق باید، به کویــــر تشنـه آمد


ســـر عافیت نهـــــاد و به حضـــور دشنـه آمد


 

ره  ِ کعبـــــه گــــر ببندند، به طـــــواف یار باید


تن و جان به خاک داد و سـر نی به عشوه آمد

 


 

سوگواری هایتان قبول درگاه حق


عشق حسین و کربلا هماره چراغ راه تان