گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

همزاد با بیداد


عجب! بیگانه با فریاد هستیم


عجب! همزاد با بیداد هستیم


 

غلـط گفتیـــم انسانیـــم. واللــــه!


که از هر غصه ای آزاد هستیم


 

به سان کشتی بی قطب نماییم


عموما اهل حزب باد هستیم


 

نشان از آدمی در خود نداریم


به زیر پوست خود جلاد هستیم


 

به مرگ هم چنان عادت نمودیم


چو کرکس بر سر اجساد هستیم


 

به لای زخم مان صد استخوانست


پی  ِ هر چیز جز امداد هستیم


 

زمین از خون آدم سرخ رنگست


تهی از آدمیت، شاد هستیم


 

بشر در زیر آهن خرد گردید


هنوزم سرخوش و آباد هستیم


 

بهشت از ما برای این گرفتند


که مشتی دلقک ِ شیاد هستیم

 


مگر در خواب خرگوشی ببینیم


عروس برده را داماد هستیم


 



گرمک نوشت:


می نشینیم روبروی صفحه جادویی و اخبار قتل و کشتار همونوعان مان را تماشا می کنیم.

سوریه ، سومالی و و و...


فقط اظهار تاسف و تکان دادن سری و دیگر هیچ !!!


انگار نه انگار که آنها هم چون ما از جنس انسان و احساس هستند؟!!!!


بدا به حال ما !!!

نظرات 14 + ارسال نظر
خاطره جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 11:33 http://rahalost.blogsky.com

دیر گاهی است که از ادمیت فقط یک تاسف مانده...غیرت بشریت زیر بار منافع خشکیده است.....

تا کی به سبزه نشیند؟!

م.ق.د.ا.د جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 11:47 http://northman.blogsky.com

سلام امید جان
مگه کار دیگه جز افسوس خوردن و ابراز همدردی از ما برمیاد؟ ما که دستمون به جایی بند نیس

حرفی سخنی فریادی

مریم جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 12:17 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام داداش
من موندم فلسفه خلقت آدمی وقتی چنین آدمایی پیدا میشن چیه
وای که آدم بعضی وقت دلش میخواد یا نباشه یا اگه هم هست یه حیوانی چیزی بشه بهتره تا انسان بودن

بار انسانیت بر دوش ادمی سنگین است
همیشه از جسارت و جرات ادمی در تعجب بوده ام

محمدآقایی جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 13:09 http://mohammad-aghaiy.blogsky.com/

خب داداشم میگی چیکار کنیم؟
بریم توی کوچه فحش خواهرومادر بدیم؟؟؟؟
کاری از دستمون که برنمیاد
موندیم ببینیم آخرش چی میشه.....

خب فریاد بزنیم
اتفاقا برای ماهیچه های گلویمان مفید است

مریم جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 13:19 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

یاد این شعر افتادم
دقیق نمی دونم فکر کنم مال دکتر شریعتی باشه
خداوندا!
اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

منظور منم از فریاد چیزی از جنس این سخنان دکتر است

دست شما درد نکند

سینا جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 15:44 http://omide-ma.blogsky.com

عباس عبدی در مقاله ای که در روزنامه ی اعتماد نوشته بود یه نکته خوب گفت:کشتار الحوله در سوریه به حدی بوده که نمیشود گفت انها مردمان یک کشور هستند و تحت نام ملیتی واحد حتی دشمنان هم چنین کاری با یکدیگر نمی کنند

ادم یاد جنگل و قانون وحوش می افتد

افسانه جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 18:29

سلام

متاسفم

به نظر شما از دست منو شما چه کاری بر میاد؟
آنقدر فریاد زدیم که دیگر نای فریاد هم نداریم

منو شما باید بشینیم وبه حال آدمیت عده ای افسوس بخوریم

می شود گفت و گفت و گفت
مگر می شود هیچ طنینی کار ساز نباشد؟!

کوروش جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 20:24 http://www.korosh7042.com/

به ایران بزرگ یونان سیطره یافت ، مغول هم
هرگز نتوانستند دین و فرهنگ آن را عوض کنند
بلکه خود عوض شدند
اما تازی بادیه نشین
آنقدر بی رحم بود که جز قتلو قتلو چیزی نمی شناخت
بدا به ما که هنوز هر از آنان انتظارمعرفت و شفا می طلبیم و اینهمه نشانه به ما نمی رساند که حق چه بوده
اینان امثال ابوریحان مارا به خاطر کشف حق کور کردند با همان کتاب ها که قصد اگاهی رسانی داشت
کشتند و کشتند و می کشند
خوی نژادی را فراموش کرده ای امید عزیز که اینهمه پلشتی نبود ،به اینهمه پیامبر هم نیازی نمی بود

درود بر تو مهربان

استاد! ما به فطرت خود باید رجوع کنیم که بهتر رسول و پیامبر است

ممنون و دورد بر شما

نازنین جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 22:27

کم کم دلمون هم به سنگ شدن عادت میکنه در برابر این اتفاقات

اگر خود بخواهیم شاید

هشت الهفت شنبه 20 خرداد 1391 ساعت 06:55 http://hashtalhaft.persianblog.ir

آدمی را آدمیت لازم است. یاد خوشنویسی مدرسه بخیر

یادش بخیر
چقدر با احساس و هنر این را می نوشتیم

خروس بی محل شنبه 20 خرداد 1391 ساعت 10:07 http://fb20x.blogfa.com

اگر بیگانه با فریاد هستیم
اسیر نیمه ی خرداد هستیم !

دقیقا همینطور است

کوروش شنبه 20 خرداد 1391 ساعت 13:47 http://www.korosh7042.com/

امید نوشت:

مرا یادت بــه معنای حیــات است
فراموشت اگـــر کردم ممات است

هوایی جـــز تو می گیـــــرد گلویم
که یادت در وجودم عین ذات است

من نوشت:

مرا امید دلم ،حیات دیگر نیست
به غم ،شادی به ذات دیگر تیست

ببخش که به طنـــــز خواهم گفت
نه نان گرم که بیات هم دیگر تیست

دل عاشق کجایش چون بیات است؟
بسان بـــــــاقلا شیرین نبات است

به سیلی روی خود را سرخ بنما
مخور غصه که دنیا چون فرات است

کوروش یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 14:05 http://www.korosh7042.com/

قربانت!

زهرا یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 21:31 http://loser-in-love.blogsky.com

واقعا هیچی نمیشه گفت

یعنی هیچ هیچ؟!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.