گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

درد هنر



شهرتش گرچه فرهمند گرفت


پشت ِ تاریخ هنرمند گرفت


 

او نه با نیزه که با پای قلم


اُندلس تا به سمرقند گرفت


 

در هنر فعل "نکن" جای نداشت


او به "کردن" همه در بند گرفت


 

هر کجا بال و پرش چید زمان


بال ِ نو باز به ترفند گرفت


 

با هنر درد در آمیخته است


درد ظلم از همه فرزند گرفت


 

بی هنر خواب خوشی داشت ولی


درد این ظلم هنرمند گرفت


 

تا که ظلم است قلم گفته مرا


از هنرمند نخواهند گرفت


 

گرمک نوشت: دوستی تلویحاً تذکر دادند که هنرم (به قول ایشان طبع لطیفم) را در مسخره بازی

این و آن بکار نبرم. خلاصه اینکه "نکن!"


اگرچه خاطرش خیلی عزیز است اما می خواست بگویم در هزل نویسی های من دردهایم از روزگار بیداد نشسته است.


گاهی در هزل های امثال من دردهای فرو خورده یک نسل است. این را هم نگوییم دق خواهیم کرد.


 

البته نوشت: شرمنده همه هنرمندان که امروز پا در کفش و شان آنها کرده ام و خود را به قبای بلند آنها چسبانده ام.



کارتون نوشت: عکس بالا کاریکاتور من نیست. اشتباه نشود ایشان جناب عبید زاکانی هستند.

نظرات 17 + ارسال نظر
منصور جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 10:50 http://asemanesher.blogsky.com/

کردنی کــرد که دلها به فغان آورده

عارف و عالم و زاهد به امان آورده


سلام


به


داداش گلم امید عزیز دل زیبا نگارت شاد

شعر منصور عجب حال خوشی داد به ما
نکته ها داد به یک بیت دو صد یاد به ما


قربان رفیق خوش نگار و شکرشکن خودم
سایه لطفت مستدام

مهسا جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 12:08 http://fekreajib.blogsky.com

چه عیبی دارهـ .. خیلی م خوبه!ولی اینطوری پیش بری کتابت مجوززز نمیگیره ها!!!!!! :دی

مگه عبید زاکانی برای کتاباش مجوز گرفت

کوروش جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 15:58 http://www.korosh7042.com/

امید نوشت:
این شهر نه آن شهر امیدیست که می خواست دلم
دردا که در این شهر چـــــــه ها غائله برخاست دلم

گفتم که به صحرا ببرم رخت و کنم خانه از این بعد
اما چکنم از غـــــــــــــــــــم دوری نشود راست دلم

حقیر نوشت:
این شهر در آن فتنـــــه ی اوباش گرفته
جای سخن خوب چو پرخاش گرفته

خندیدن ما جرم شده بر سر هرکوی
مردانگی جمع سگی پاش گرفته

ارادت امید عزیز

مقداد جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 19:19 http://northman.blogsky.com

شعراتم از راه بدر شدن یکی نیس بیاد فیلترت کنه

مگه از در به دری بدتر هم هست؟
اصلا گل بگیرندش
مثل موش از یه جای دیگه سر در میاریم

لیلا جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 20:55 http://ghameleili.blogfa.com

لایک

هشت الهفت جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 21:42 http://hashtalhaft.persianblog.ir

کدام عبید؟//؟؟ همان عبیدی که دوست ماست؟؟؟

نه اون یکی

کوروش شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 09:41 http://www.korosh7042.com/

درودی دوباره به امید هماره زیباگو
هنرمندان باید ممنون تو باشند که کلک روانت به نام آنان
در این دفتر آمد
و چه نیکو هم

شهرت عالم از این کلک چنان قتد گرفت
خواجه ی ما که عبید ز تو پند گرفت

حاقظ از چشم ،چنان خواست بگوید چون تو
روزگارش قلم نفی به ترفند گرفت

که امید آمده در گود سخن فرسایی
دوره ات نیست قلم را ز تو فرزند گرفت


ما کجا شهرت استاد کجا؟
ما کجا پیر خراب آباد کجا؟

ما قلم از کف استاد گرفتیم
هر چه میگفت همان یاد گرفتیم

شب امیدم به طلوع تو سحر کرد
از تنم مهر تو هر دیو به در کرد

کودک ذهن من از شیر گرفتی
پیش چشمم دو سه تا شیر گرفتی

تا به اینجا همه را یاد تو دادی
بعد از این نیز مرا پشت و عمادی


قربانت گردم

کوروش شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 09:44 http://www.korosh7042.com/

عبید است بود
بداهه نویسی است و هزار ایراد

در چشم ما استاد از عیب بری است
ندیدیم قربانت گردم

حسین ب شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 09:54 http://hosseinbarari.blogfa.com

سلام مجدد امید عزیز ...

هزل و هجو هم میتونن روشی برای نشون دادن اعتراض در ادبیات باشه . خود من نمونشو تو اشعار ایرج میرزا و عبید خوندم امــا به نظر من حتی شعرای بزرگ هم در هزلیاتشون به "شخص" اشاره نکردن ...

البته اعتراضت کاملا به جا بود و من در مقام دفاع از کسی نیستم اما به هر حال چون به هنرت ایمان دارم دلم خواست صداقت و ادب در ادبیاتت حفظ شه ...

آقا ممنون که توجه نشون دادی ... موفق باشی

میگم خاطرت عزیزه بخاطر این مرام و ادب و صداقتت است رفیق!

تذکر شما را هم اویزه گوش کردیم
اما چه می شود کرد این گوش به هیچ حرف حسابی گوشش بدهکار نیست

حق یارت

مژگان شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 10:26 http://goleandoh.blogfa.com/

درود بر امید عزیز
چند پست آخرتون رو با هم خوندم و قضاش رو به جا آوردم
شما که قلمت اینقدر شیوا و صریحه چه غم داری که مدعی چی میگه. بزار بگه!
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد

ممنون
البته این دوست ما منظوری هم نداشتند بانو!

رضا شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 13:05 http://mahjoori.blogfa.com

عرض شود خدمت رفیق هنرمند تیکه پراکن ما که یادت باشه این روزها هنر

گرفتن ، کردن، خوردن و ندادن است و بس

حال خود حدیث مفصل خوان از این مجمل

در ضمن پا تو کفش عبیذ نکنیا وگرنه مثل گربه دنبالت می کنه که ای کاش بخورتت

(حالا جواب ندی امان از تجربه ) این کردن نقل قول از دوستان بود

آقا حرف شما را هم اویزه گوش کردیم
اگر گوش کند

آرمین آران شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 13:29 http://faramushkhane.blogfa.com

سلام
امید جان اتفاقا اولی که عکس رو دیدم گفتم عبید زاکانی و شعر موش و گربه است که دیدم نه .درد هنر و هنرمنده
چرا شرمنده داداش مگه هنرمند نیستی؟من همین جا اعلام میکنم که هستی.پس باش
هر چه میخواهد دل تنگت بکن. اِ نه چیزه بگو

دستت درد نکنه
ممنون که اجازه دادید
پس رفتیم برای فیلتر شدن

خاطره شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 13:54 http://rahalost.blogsky.com

سلام.....زیبا بود مثل همیشه...البته هنرمندانه

سپاس بانو!

بازم تبریک میگم

زن آزاد شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 14:14 http://zaneemrooz.mihanblog.com

به به!!!

از هنرمندیتان بسیار دیده و شنیده بودیم اما این یکی، خیلی حرف داشت!!!

چرا به حرف دوستانتان توجه نمی کنید!حیف نیست این طبع لطیفتان شود گناه شور دیگران!!!
میدونم حالا میگید من جواب نوشتم اما باور کن اگر اینجور ادامه بدهی ، دیگه نمی تونه واسه حس خوب دوست داشتن بسرائیی!!!
از ما گفتن از شما هم ...

نه بابا چه هنری

اینها بیشتر درددل است

عشق را جایی قرار داده ام که هیچ چیزی به فراز ان نمی رسد
خیالتان از بابت ان راحت باشد

مسافر شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 17:16 http://doncorleone.blogsky.com

سلام داداش
در یک کلام
خیلی مخلصیم و با خودت و پست هات کلی حال میکنیم
اگر دوستی هم تذکر داده فقط به خاطر وجود گله خودت هست و بس

دوستان هم گلند و هم تذکراتشان مثل خودشان گل است
گله مند نیستم
قربانت

محمدآقایی شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 19:14 http://mohammad-aghaiy.blogsky.com/

بکن برادر من
بکن

تو نکنی کی بکنه؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.
راستی عبید دیروز زنگ زد کلی شاکی شده بود.....

شما هم بیکار نباش اخوی!

یه کاری بکن


از من یا از شما؟

امیر شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 23:33 http://tehranneshin.blogsky.com

درود بسیار و دست مریزاد

تا بتوان خاطر خود شاد دار
نیست بدین یک دو نفس اعتماد
خاک همانست که بر باد داد
تخت سلیمان و سریر قباد
چرخ همانست که برخاک ریخت
خون سیاوش و سر کیقباد
انده دنیا بگذار ای عبید
تا بتوان زیست یکی لحظه شاد

سلام استاد!

چشم به راه وجود مبارک بودیم

دست مریزاد
با دست پر امده اید

سپاس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.