گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

عشق برتر از زمان آمد پدید


یادم میاد وقتی مجرد بودم همیشه ساعت مچی به دستم می بستم

 

وقتی ازدواج کردم ساعتی را که خانمم بهم داده بود می بستم

 

خدا خدا میکردم تا خراب شود و عاقبت خراب شد.

 

هرچی خانمم اصرار کرد درستش کنم پشت گوش انداختم

 

برای کارم دلیل داشتم. دلیلش هم در این دو بیت زیر گفته ام.


 

 

عاشــــق که شدم ساعتم از دست گشودم

 

دادم بــــه زمان عمــــر و خودم عشق نمودم

 

 

چون عشق و زمان هر دو به یک خانه نگنجند

 

هــــــر وقــت زمان در زده مـــــن خانه نبـودم

 

 

 

گرمک نوشت: جهت تنویر افکار عمومی اعلام میکنم، بابا! خانه نبودیم نه اینکه بودیم و در را باز نکردیم.با عشق رفته بودیم بگردیم


 

امید نوشت: اهل خاطره نویسی نیستم. گاهی چیزی به ذهنم می رسد حیفم می آید نگویم.

نظرات 14 + ارسال نظر
خاطره پنج‌شنبه 27 بهمن 1390 ساعت 20:26 http://rahalost.blogsky.com

سلام
راستش من ساعت رو یه لحظه هم نمیتونم از خودم دور کنم.....
خاطرات شما همیشه زیبا و خواندی است.....
عشقتان پایند ه باد

من دور کردم هیچ اتفاقی نیفتد
لحظه های عمر را هم نمی شمارم
میگن وقتی چیزی را زیاد بشمری کم میاد

مسافر پنج‌شنبه 27 بهمن 1390 ساعت 22:29 http://doncorleone.blogsky.com

آمدیم
تشریف نداشتید
رفتیم
دوباره بر میگردیم
خاطر جمع
اگر صبخانه هم بدید که دم در تشک میندازیم

خانه خودتان است
قدم تان بر چشم

F... جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 00:14 http://yekroozbadazoo.blogsky.com

rasti gofti zaman bimanie ba eshq...

همینطوره

امیر جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 01:27 http://tehranneshin.blogsky.com

ممنون که مارا از خواندن خاطرات زیبایتان محروم نمی گردانید
سپاس از شعر زیبا و بیان دلیل زیباتر

قربان شما

نگین جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 13:37

من تنها چیزی که هیچ وقت یادم نمیره ساعتمه!
از زمانی که ساعت یاد گرفتم تا به الان

البته دیگه موبایل جای همه چیرو گرفته... حتی ساعت...

خاطره ی جالبی بود.. پاینده باشید

آره از وقتی موبایلی شدیم همراه دیگه لازم نداریم
چون جای هر همراهی را داره متاسفانه پر می کند

زنده باشید

کوروش جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 22:20 http://www.korosh7042.com/

کاش میشد انتظار آستان
دست میداد در نیمه جهان

آنقدر می ماندیم در انتظار
تا بتابد بهرمان خورشیدتان

شب که مبشد ماه میامد پدید
روز هم خوشید اند آسمان

الغرض ما را سمج می خواندند
میشیدیم ما در گینس هم جاودان

درود ها بر تو امید و شوق

شما که جاودانید در قلب دوستان
گینس کیلویی چند استاد!

قربانت
کلامت شکر ، خودت شکرریز
درود

نازنین جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 22:23

چقدر جالب
الحق که من توی این زمینه کاملا بی تجربه ام

من اگه ساعت مچیم دستم نباشه اصلا از خونه نمیرم بیرون

از عادتت است

نازنین جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 22:24

راستی گاهی خاطره نوشتن هم خوبه
آدم رو به گذشته ها میبره

عشقتون مستدام [

مرسی
رو به گذشته رو دوست ندارم
برای همین زیاد با خاطره نویسی سر و کاری ندارم

محمدآقایی شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 12:41 http://mohammad-aghaiy.blogsky.com/

باید اعتراف کنم هنوز روی مچم ساعت می بندم
خودم هم خریدمش......

چند خریدی؟

نیلوفر شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 13:47 http://vaslehpineh.persianblog.ir

سلام امید جان...خوبه اینجا هنوز حال و هوای عاشقانه داره...نوشته هات آدمو به عشق امیدوار میکنه...

ممنون
عاشق که باشید هوا هم برایتان بوی عشق می دهد
لطف کردید

آرمین آران یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 08:23 http://aranlar.blogsky.com

سلام
منم بعد از ازدواج فقط مهمونی ها ساعت دستم میکنم
یادم باشه این ابیات و هم حفظ کنم
بروزم

پس تو ها عاشقی
مبروک

ZiZoOo یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 14:00 http://poweroflove.blogsky.com

اگه عشق منم دلیلش رو در قالب شعر میگفت که منم خااااام میشدم

نه گمونم

مقداد دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت 02:55

خدا خدا میکردی ساعتی که خانمت بهت داده خراب شه ساعت خودتو ببندی دستت؟:)
تفریحات خوش گذشت؟

تقریبا

جای شما خالی

عسل چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 16:06 http://asalrata.blogfa.com/

باحال بود خوشم اومد به وب منم سر بزن

مرسی
حتما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.