در شهری بیماری مرموزی شیوع پیدا کرد و به سرعت تمام شهر را فرا گرفت.
آنچه جالب بود عوارض مسخره آن بیماری بود که هر بیننده ای را به تعجب وا میداشت.
عوارضی از قبیل وارونه راه رفتن ، از در و دیوار بالا رفتن ، خنده های نعره مانند و بی مورد ، گریه های خشک و مصنوعی ، بازی پیران گوژپشت با کودکان کوچه ، فحش های رکیک بجای چاق سلامتی ، سیلی زدن به صورت یکدیگر و و و .... علی ماشااله.
در آن شهر حکیمی بود که هر کاری که از دستش بر می آمد کرد ولی نتوانست این بیماری جنون آمیز را مهار کند و لذا قبل از آنکه خود گرفتار شود در و پنجره خانه را چفت و بست کرد و از دور به تماشای مردمی نشست که هر روز بدتر از قبل می شدند.
روزی همانطور که از روزنه پنجره مردم را تماشا می کرد تا شاید راهی برای معالجه این بیماری بیابد جوانی را دید که در گوشه ای نشسته است و چون خودش مردم را تماشا کرده و سرش را به نشانه تاسف تکان می دهد.
حکیم با خود گفت: خدا را شکر هنوز جز من کسی مانده که به این بیماری دچار نشده است پس فی الفور در را گشود و به سوی جوان شتافت و دستش را گرفت و به داخل خانه کشید.
سپس او را بر روی صندلی نشاند و با ذوق در برابرش ایستاد و از علت سلامتی اش پرسید.
جوان همانطور که نگاهش می کرد مانند قبل سرش را به نشانه تاسف تکان داد.
حکیم دوباره پرسید و جوان همان کار را تکرار کرد.
عاقبت حکیم متوجه شد که او هم چون دیگران بیماری بیش نیست و خواست تا او را از خانه بیرون کند که جوان گفت:
حکیم! گرچه من نیز چون دیگران بیمارم و از درد رنج می برم اما نگران حال شمایم که از همه بیمارترید و از همه بیشتر رنج می برید. زیرا دل نگرانی ِ درد ما را هم به درد و بیماری خود افزوده اید.
حکیم که تازه متوجه وخامت حال خود شده بود گریبان پاره کرد و چون دیوانگان نعره زنان راه کوچه و بازار را در پیش گرفت.
در این وادی که بیمارش هزارست
مجــو درمان که دردش روزگارست
اگر از خانه ای خنــــــــده شنیدی
صدای خنـــــده هایش از نوارست
گرمک نوشت: در وب سایت کوروش عزیز درد دلی خواندم که درد همه ما بود. می خواستم بگویم حال ما بهتر از شما نیست و احوال هیچ کس در این دیار فلک زده خوش و خرم نمی باشد و اگر صدای خنده ای می شنویم از شدت و عوارض بیماریست.
قربان همه تان !
همه ما بیماریم
اما خیال میکنیم که حالمون از بقیه بهتره
در حالیکه سخت در اشتباهیم
برای همین که وقتی به هم می رسیم میگیم:
سلام حالت خوبه؟!!!!
سلام
عالی بود
مرسی عزیز
چاره این درد بیدرمان چیست .
همه ما خسته وفرسوده هستیم از اینهمه سکوت وزور ورنجی که روز به روز فشارش فقط بر قشر مستضعف ومتوسط جامعه هست وگرنه اون میلیارد خورها که ککشون هم نمیگزد
چاره اش فریاد است
بزارید به درد خودمون بمیریم دیگه
شما دیگه چرا
(...)تولدش مبارک(...)
مرسی عزیز!
سلام
الان فقط این یه بیت شعر تو ذهنمه!
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است... کارم از گریه گذشته ازان میخندم...
شاید بی ربط باشه اما هرچی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید جز همین بیت شعر
خیلی هم مربوط بود
ممنون
سلام...............
چه تب تلخ به ظاهر خوش بودن که الان به اسم نقاب زدن همه میشناسنش دچار شده ایم... خدا کند که شما خندهایتان از سر شادی باشد....
شما واقعا دلسوزانه برای همه نگرانید برایتان واستاد کورش گرامی سلامتی و شادکامی آرزومندم...دلتان سبز ورویاهایتان آبی
ممنون بانو!
به امید روزهای سبز در زیر اسمان آبی
خیلی هم زیبا بود
درود بر شما
ممنون از لینک
خوانده ام . زیبا بود .درد ها بسیارند . هرکه فهمش بیش
دردش بیشتر
عزیزی!
امید جون سلام داداش
گلایه کوروش واقعا دل من رو هم به درد آورد
کسی که همیشه باعث دلخوشی ما هست ببین که روزگار چه به روزش آورده که ایشون هم صداش در اومده، من همیشه رو ایشون یه حساب دیگه میکنم و همیشه میگم دمش گرم به خدا
کاری که ازمون بر نمیاد، ولی براش فقط یک خواسته از خدا دارم و اون اینکه در مواقعی که نمیتونیم تغییری تو شرایط ایجاد کنیم
فقط خود خدا آستانه تحملمون رو بالاتر ببره و صبر ایوب نصیبمون کنه
قربان دل مهربان شما
حرف نداری رفیق!
رضا صادقی میخونه: خنده های زورکی، اشکای یواشکی، بقیشو نمیدونم
من اولش را هم نمیدونستم
بازم گلی به جمال شما
خیلی جالب بود امید جان
کلی بار معنایی داشت . استفاده نمودیم .
مرسی
از بذل توجه ات سپاسگزارم