گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

دزد ناشی


طراری را چند شاگردی بود تازه کار که هرچه را شبانه می دزدیدند صبح می آوردند خدمت او تا هم سهم او را داده باشند و هم درس جدید را فرا گیرند.

 

یک روز صبح وقتی شاگردان با خورجین های دزدی در پیش استاد به صف شدند او متوجه یکی از شاگردان شد که کلاه مضحکی بر سر گذاشته و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد.

 

پرسید: ببینم داخل کیسه ات را ! مگر دوش چه صیدی کرده ای که اینگونه ذوق مرگ شده ای؟

 

اما وقتی در خورجین او نگریست چیزی نیافت.

 

شاگرد گفت: استاد! دوش به خانه تردستی دستبرد زدم و زان میان کلاهش را که از همه گرانبها تر بود به سرقت بردم.

 

طرار پرسید: چگونه دریافتی که کلاهش زان میانه گرانبهاتر است.

 

شاگرد گفت: زیرا که دیروز مشاهده کردم در میان جمعیت می گردید و در میان بهت مردم از درون آن فرت فرت چیز در می آورد. انگار که گنجه ایست که همه چیز در آن موجود است. من نیز به فراست دریافتم که کلاه بسیار گرانبهاییست پس شبانه به خانه اش رفتم و آن را برداشتم و خدمت شما آوردم.

 


طرار دانا گفت: چنان کن که آن تردست میکرد تا بزرگی کارت معلوم گردد.

 

پس شاگرد همچنان که تردست می نمود رفتار کرد و دست در کلاه نمود اما چیزی نیافت.

 

طرار گفت: چه شد؟

 

شاگرد گفت: استاد! به گمانم آن فلان فلان شده قبلا آن را خالی کرده است.

 

طرار خندید و گفت:


 

آسمان را هم اگر دزدید دزد       چون ندارد فهم آن خاکست مزد

 



گرمک نوشت: جهت تنویر افکار عمومی باید عرض کنم که داستان امروز ما علاوه بر عدم ارتباط با قضیه تسخیر هواپیمای جاسوسی شیطان بزرگ ، کاملا بی ربط و فقط جهت پر کردن صفحات وبلاگ است.

نظرات 16 + ارسال نظر
jib bor شنبه 19 آذر 1390 ساعت 11:10

سر نخ میدی ؟
من با گفتن کلاه خیالای دیگه ای بسرم زد

کلاه گفتم جیب که نگفتم که خیالاتی شدی

مستی شنبه 19 آذر 1390 ساعت 13:19 http://mooshekoor.blogfa.com

سلام
جالب بود، هر چند که گفته بودید بی ربط است ولی کلی حال کردم!

آدمی با بی ربط ها بیشتر حال میکند
عین خودمی

مهسا شنبه 19 آذر 1390 ساعت 15:36 http://Fekreajib.blogsky.com

بهله و این چنین شد گرمک نیز آب بند شد....
امید خان شرمنده ها البته که ارادت خاصی به اشعار شما دارم ولیکن صفحه پر کردن آن هم در وبلاگ وزین شما!!!

هنوز سعادت نداشته ام
ولی شاید به زودی مستفیظ شدم

کجای اینجا وزین است بانو!
سر و ته یه گرمک را بزنید 5 کیلو نمی شود

مسافر شنبه 19 آذر 1390 ساعت 18:46 http://doncorleone.blogsky.com

خوشم میاد سه سوته همه رو میزاری سر کار
ایول

اولیش خودم رو
قربانت

احسان شنبه 19 آذر 1390 ساعت 19:02 http://ehsanhp.blogsky.com/

خاطره شنبه 19 آذر 1390 ساعت 19:09 http://rahalost.blogsky.com

سلام ...خوبید؟؟؟؟/

باز از همان دست نوشته های دو پهلو لذت بردم گرامی



درود

گیس گلابتون شنبه 19 آذر 1390 ساعت 19:41 http://kaskiat.blogsky.com

ما خودمون گرفتیم به اون ماجرا ربطی نداشت...بعد اونوقت اینایی که هواپیمای شیطان تسخیر میکنن شیطان پرست محسوب نمیشن؟!

چرا ویروسش واگیرداره

کوروش یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 00:22 http://www.korosh7042.com/

می، خواهم وجز از لب یار م نشوم مست
این شیــــــوه ی عاشقانه ی زیــبا هست
حیفا که منم اســــــــــــــیر تاریکی و غم
خوش باد کســـــــی که از هستی رست

درود بر امید مهر

مرسی استاد
شنیدن کلام ناب تان شیرین تر از عسل است

درود

سلام
جالب بود....موفق باشید و سربلند....یاحق

سپاسگزارم رفیق

t hirteen یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 18:57 http://thirteen-of-crazy.blogsky.com/

سلام
جالب بود داستانت امید جان
مرسی

درود
لطف شما مزید

کوروش یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 21:11 http://www.korosh7042.com/

قصه ی دزدی طرار نشاید باور
که بود حقه بسیار ، کلاه شر خر

زیرکی گفت خریدند ز پول ِ خاور
آن نه آن پول ،ز جایی دیــــــگر

لامروت نه که نفت اش گویند
گر سیاه هست ولی باشد زر

درود بر امید گرم مزاج و عاشق پیشه ی ما

سپاس از استاد همیشه مهر ورز امید

بیکران ارادت استاد!

زهرا دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 01:06 http://lovely-lover.blogsky.com/

سلام
داستان جالبی بود

سعی میکنم ربطشون ندم

نمیشه ربطش داد
این کجا و ان کجا

حس نهان دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 07:49 http://hesenahan.persianblog.ir/

حکایت جالب و شنیدنی بود
مرسی

خواهش می کنم
نظر لطف شماست

مقداد سه‌شنبه 22 آذر 1390 ساعت 12:24

تو که همیشه پستاتو با شعر شروع میکردی این سری با داستان شروع کردی! داستان جالبی بود..

گهی هم باید پشت به زین

سین سه‌شنبه 22 آذر 1390 ساعت 13:37

درود

حکایت " اسب تروا " است ..، اخوی !

بله اخوی!

عوض سم کفش پایش کرده ام

سین چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 11:22

نگرفتید..

حکایت هواپیما، حکایت اسب ترواست ، " اسب تروا " را که در خاطر دارید ...

اینم ممکنه

اینم میدونم اونا مفت چی رو از دست نمیدن

راستی کارگاه می شدید بد نبود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.