گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

کشفیات گرمک


یکی بود ، یکی نبود

 

خدا بود و کسی نبود

 

آینه ای بود به بزرگی عالم و خدایی بود که هر روز در آیینه به دنبال خودش می گشت.

 

وقتی که در آیینه نگاه میکرد و خودش را در آن نمی دید سنگی بر می داشت و بر آیینه می کوبید.

 

وقتی آیینه می شکست تازه خودش را می دید، اما خرد و شکسته و پراکنده

 

بعد دلش برای خودش تنگ می شد، پس تکه های خرد شده ی آیینه را یکی جمع میکرد و با وسواس به هم می چسباند.

 

چون خودش را خیلی دوست داشت.

 

بعد سنگ ها را جمع میکرد و به آنها دستور میداد از کرده خود اظهار ندامت کنند و بر اندوه ترکهای بجا مانده شیون و زاری کنند.

 

هر وقت سنگی جرات میکرد و می پرسید : چرا؟  می گفت:

 

هر که در آیینــــــه ام تصویر شد

 

ســـــــرخ رو از لب ِ شمشیر شد

 

هر که را از خـاک ِ در گردی رسید

 

در فرات از تشنگـــــی تطهیر شد

 

 

گرمک نوشت: گفتم باید بفهمم. عاقبت کشف کردم راز مهر ورزی خدایان را.

 

فهمیدم قربانی که از قربانگاه روز قربان جان به در بُرد ، دیری نمی گذرد که در قربانگاه دیگر تشنه قربانی خواهد شد.

 

فهمیدم که هیچ خدایی از قربانی اش نمی گذرد.

 

فهمیدم که خدایان قربانی شان را از همه بیشتر دوست دارند.

نظرات 9 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 16 آذر 1390 ساعت 12:34

من حرف تو:
سلام ....
مثه ابراهیم ثه اسماعیل
مثه همه قربانیا



مثل همه قربانیا

رضا چهارشنبه 16 آذر 1390 ساعت 13:07 http://mahjoori.blogfa.com

سلام رفیق
می دونی چرا آیینه را بهم می چسبانند
وقتی آیینه تکه تکه می شود هر تکه تو را به خود نشان می دهد از زاویه ای که هرگز به آن نگاه نکرده ای از روزنی که گاه زشت و گاه زیباست

رسم تکه تکه کردن رسمیست عجیب که گاه جز آن راهی برای قربانی کردن نفس و نفس وجود ندارد
آری این چنین است

کاش ما نیز بیاموزیم از تکه های آیینه تا خود را بهتر ببینیم

عاشورا نه پایانی است بر کلاس درس آزادگی بلکه مقدمه ورود به کلاس های بالاتر است کاش بتوانیم با نمره خوب درس را پاس کنیم

ارادت رفیق

ارادتمند کلام بلند و رسایت
باید در کلاس شما درس اموخت
زیرا دل تان کتابی است سرشار از دانش و معرفت

درود

مسافر چهارشنبه 16 آذر 1390 ساعت 13:45 http://doncorleone.blogsky.com

همه قربانیها یه جورائی نه تنها برای خدای خودش بلکه برای ما انسانها هم عزیز میشوند خاصه اونکه قربانی یک انسان باشد

البته همینطور است

یاس وحشی چهارشنبه 16 آذر 1390 ساعت 20:48 http://yaasevahshi.ir

درود

سپاس

زهرا چهارشنبه 16 آذر 1390 ساعت 23:31 http://lovely-lover.blogsky.com/

قشنگ بود!
پاینده باشین

این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمانی است که همچنان که تو را میبوسند،
در ذهن خود طناب دار تو را میبافند...

مرسی بانو!

گوشها را به صداهای نامهربان محرم نکنیم
بگذار ببافند
زنجیر عشق قوی تر است

خاطره پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 01:50 http://rahalost.blogsky.com

سلام
راستش این مطلب رو چند بار خوندم اما چیزی ازش نفهمیدم...کمی عوام فهم تر سخن بگویید سواد ما کم است....

گرمک کی مثل بچه آدم حرف زده که این دومی اش باشد
بانو! نقصان کلام بنده را همینجوری بپذیرید

درود

مهسا پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 10:34 http://fekreajib.blogsky.com

هییییییییییییی
چی بگم
امید
داغونم

چرا بانو!

سنگینی روزگار یا روزگار سنگدل؟

فاطمه پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 11:46 http://ro0oz.blogsky.com

سلام داداش
شرمنده نشد بیام نظر بدم....

قربانیا همیشه عزیزند...خدا کنه فراموش نشند

فراموشی خاصیت آدمی است
امید که بیش از آدم بودن مان خاصیت داشته باشیم

درود بر شما
آرزوی امید خوشی دوستان است
یادتان کفایت می کند

گیس گلابتون شنبه 19 آذر 1390 ساعت 19:36 http://kaskiat.blogsky.com

قربانیها عزیزن....ما هم که عزیز نیستیم چاره ای جز غصه خوردن نداریم...هی!

شما هم لابد عزیز کسی هستید
به اطرافتان خوب نگاه کنید متوجه می شوید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.