گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

وقت رستاخیز


گفتمش: ای بخت تیره وقت چیست؟       گفت: رستاخیز! پس وقت نیست

 

گفتمش: با ما چرا بد کرده ای                 گفت: دوشین قورمه سبزی خورده ای؟

 

گفتمش: تقدیر ما دست تو بود                گفت: هرگز! بلکه در شصت تو بود

 

گفتمش اینجا برایم بسته است              گفت: دنیا از تو دیگر خسته است

 

گفتمش: خورشید ما را پس بیار              گفت: خوابی ، ورنه بیدارست زار

 

گفتمش: خوابی برای غصه نیست           گفت: اینجا خستگان را قصه نیست

 

گفتمش: از پا نیفتادم هنوز                     گفت: ساکت! پس دهانت را بدوز

 

 گفتمش: فریاد دارم خشم و خون           گفت: شاید، تا کی اش آید برون

 

گفتمش: دل را به دریا می زنم               گفت: من هم پاچه بالا می زنم

 

گفتمش: با سیل ما همراه شو               گفت: فعلا یک قدم در راه شو

 

گفتمش: پایان دنیا مال ماست                گفت: دنیا حاصل احوال ماست

 

گفتمش: حرف حسابت را بگو                 گفت: تنهایی، برو یاری بجو

 

قیل و قالت مرهم این زخم نیست           حلّ ِ مشکل ها گره بر اخم نیست

 

کوه را از تیشه کی ترسان کُنی             جز به یک آتشفشانش بر کَنی

 

همصدایی کن که فریادت رسد               موج رستاخیز بنیادت رسد

 

آنگه از ما بخت و از تو بختیار                  روزگارت می شود در اختیار

 

گفتمش : با این سکوت ِ دلهراس؟         گفت: بانگی مانده تا یک انعکاس !!!

 

 

گرمک نوشت: یک چیزی می خواهم بگویم اما زبان گفتنش را بلد نیستم. برای همین به زبان شعر می نویسم تا خواندش سخت تر شود. این هم یک جور مردم آزاریست دیگه



اینم از دیکتاتور یمن. راسته میگن آسیاب به نوبته؟!!!

نظرات 14 + ارسال نظر
مهیاد جمعه 4 آذر 1390 ساعت 11:06 http://lemonade.blogsky.com/

سلام
چه از این زبان گویای شما رساتر توان گفتن دارد ؟!

اشعار تان حرفی از حرف دیگر زیباتر است و پر مفهوم تر ...

ممنون از این همه ذوق الهی ...

قربانت برادر ...

اینم از کمال همنشنی با شماست

اسکارلت جمعه 4 آذر 1390 ساعت 12:31 http://barbaadrafte.blogfa.com

یعنی اگر این بار احیانا آسیاب به نوبت نباشد؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
اما من شدیدا اعتقاد دارم اگر قرار هم بر این باشد که آسیاب به نوبت باشد اما باز هم بدون هیچ تلاش و کوششی امکان ندارد ........
ندارد
ندارد
ندااااااااااااااااارد
کاش دست هایی بود که این آسیاب را تکان میداد!!!!!!!!!!!
خوابیم یا بیدار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هنوز خوابیم

منصور جمعه 4 آذر 1390 ساعت 12:44 http://asemanesher.blogfa.com/

سلاااام


آن چه گـــــرمک گفت ما آمـــوختیم

گر چه از بی گرمکی بس سوختیم


همیشه دلنگار باشی

خاطره جمعه 4 آذر 1390 ساعت 15:47 http://rhalalost.blogsky.com

اقا امید ...باعث شدیدبا وسواس کلمات را انتخاب کنم ...به طوری که بهتر دیدم جز سکوت چیز دیگری ننویسم... اخه هرچی مینویسم میذاری به حساب هندوانه ....

نه اینکه هندوانه خیلی دوست دارم

کوروش جمعه 4 آذر 1390 ساعت 20:21 http://www.korosh7042.com/

هرچه دردست در این عادت بی درد مرا بود
هرچه زخم است از این تیزی نامرد مرا بود

بر من از عادت و رخوت چه بلاها که نیامد
زین سبب بود که این چهره دل زرد مرا بود


آنچه درمان من خسته شده درد بود
سرخی آه نشان از رخ یک مرد بود

او گل سرخ رخش رازوجودش پرداخت
گرچه در باغ دلش رنگ گل زرد بود

مسافر شنبه 5 آذر 1390 ساعت 13:41 http://doncorleone.blogsky.com

اینکه آسیا ب به نوبته شکی نیست
ولی نمیدونم این آسیاب روزهای خوش ما چرا اینقدر صفش طولانی هست و نوبت ما نمیشه
هر چی صف جلو میره مقصد دورتر به نظر میاد

به خاطر اینه که خارج از نوبت رد میکنه

رضا شنبه 5 آذر 1390 ساعت 18:11 http://mahjoori.blogfa.com

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد

شاید هم گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم!!!!

رفیق تکی

شما یگانه اید
درود

شنگین کلک شنبه 5 آذر 1390 ساعت 21:00 http://shang.blogsky.com

درود
ماهم ایستاده ایم همین طوری صف را نظاره می کنیم
ببینیم کی نوبت ما می شود

می شود
نظاره کافی نیست

کوروش شنبه 5 آذر 1390 ساعت 21:42 http://www.korosh7042.com/

سلام امید عزیز
پستی دارم ویژه خوشحالم می شوم
حضورت را شاهد باشم

من میمیرم واسه پستهای ویژه ات استاد!

وصله پینه یکشنبه 6 آذر 1390 ساعت 16:21 http://vaslehpineh.persianblog.ir

برای خودت ناراحتم امید عزیز...از رنجی که می بری و چشمی که آبدار اندوه ایرانه ولی برای کشورم از صمیم قلب خوشحالم که هنوز مثل تو رو داره...برقرار باشی...

ممنون که درکم می کنید
مرسی

شنگین کلک یکشنبه 6 آذر 1390 ساعت 21:46 http://shang.blogsky.com

راست میگی نظاره کافی نیست
نمیدونم این آرپی جی هفتم را کجا گذاشتم
خداکنه تاحالا زنگ نزده باشه

تفنگت را زمین بگذار برادر
صدایت را بردار امروز

الی یکشنبه 6 آذر 1390 ساعت 22:42 http://www.arbabehekmat90.blogfa.com

دوست عزیز سلام با مطلبی به عنوان عزاداریهای مرسوم بدعت یا سنت به روزم یه سری بزن نظر یادت نره

سلام
حتما

زیبایئی شناس دوشنبه 7 آذر 1390 ساعت 12:00

سلام امید

خیلی خوب بود

یه شعر تو این سبک شنیدم که میگه :

مهتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت . مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی کین چونین افتان و خیزان میروی . گفت عیب از راه رفتن نیست ره هموار نیست
.
.
.
گفت می بسیار خوردی کین چونین بیخود شدی . گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زنند هوشیار مردم مست را . گفت هوشیاری بیار اینجا کسی هوشیار نیست

با شعرت حال کردم

امید که حال تان خوش و دلتان خرم باد

مهسا پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 16:26 http://fekreajib.blogsky.com

چه خبر بوده تو این مدت که نبودم تو وبتون!!!!!!!!!!!!!
ایول
ایول

خبر غیبت شما بود
که با امدنتان به خوشی تمام شد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.