گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

افسوس


افسوس که از شاد به ناشاد رسیدم      امروز که از درد به فریاد رسیدم

 

ابریشم دل سنگ شده از پیله نشینی     بی بال به پروانه ی آزاد رسیدم

 

از کوه و کمر در پی شیرین چو گذشتم    با تیشه ی تقدیر به فرهاد رسیدم

 

با غیر خدا بس که شدم گرم رفاقت     از کعبه توحید به الحاد رسیدم

 

چون قاصدکی بر پر هر باد نشستم           از باد صبا در دل تندباد رسیدم

 

چون چلچله تا اوج پر و بال گشودم          اما چکنم باز به صیاد رسیدم

 

در صحنه پیکار من و بازی تقدیر        هر جا که رسیدم همه با داد رسیدم

 

باران امیدی به دلم ابر نبارید         مانند کویری به سراب آباد رسیدم

 

اندوه چنان ریشه به هر جای تنم زد         از هیچترین غصه به آحاد رسیدم

 

این یاس گریبان مرا سخت گرفته        اندیشه بهم ریخت به اضداد رسیدم

 

افسوس امیدم همه بر باد فنا رفت       امروز که از شاد به ناشاد رسیدم

 


گرمک نوشت: اوضاع دلم هنوز دگرگون است. اما بنا به تجویز بانو فریاد می نویسم بلکه درست شود.

 

م . خویئینی نوشت: "حکومت و مخالفان از حرف خود کوتاه بیایند.  "


جناب! دیواری کوتاه تر از ما پیدا نکردی؟


 

جشن عاطفه ها: مالیات بر ارزش افزوده دانش تان را بپردازید. جای دوری نمی رود. به دستهای کوچکی فکر کنید که فردای بزرگی را خواهند ساخت.

 

گرمکانه: چراغ اندیشه ها را روشن کنیم اگرچه با اهدای یک مداد زغالی.

نظرات 27 + ارسال نظر
صدف چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 12:29 http://nazanin-e-man.blogsky.com/

خدانکنه که از شاد به ناشاد برسی امید خان.

کار روزگاره
ولی درست میشه

جیب بر چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 12:41 http://jib-bor.blogsky.com

قشنگ بود
اونجا که میگه
چون قاصدکی بر پر هر باد نشستم از باد صبا در دل تندباد رسیدم
مثلا شن باد می ذاشتی بهتر بود یعنی من با وزنش کنار نیومدم یا جای منه اینجا یا جای اون
جالب میشه حکایت ما مثل خاطره ی باشه که این زیر نوشتم
یکی از هم کلاسیامون دوره دبیرستان ادعای شعر و شاعری میکرد بعد یکی از بچه ها بهش گفت ببین این بیتی که گفتم چطوره بنظرت خوبه
ساقی امشب صدایت با صدایم ساز نیست .....
بعد این پسره هم میگه بد نیست !

شما هر جور راحتید بخوانید
بنده هیچ تعصب به شعرم اگر شعر باشد ندارم

درود بر شما

اسکارلت چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 13:43 http://barbaadrafte.blogfa.com

شعر فوق العاده٬ عالی ٬ ۲۰
اما اصلا دوست ندارم ناراحت ببینمت
آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یک دوره بیماری است دیگر
باید دوران نقاحتش طی شود. هنوز جای زخم یاسش خوب نشده است
مرسی خودت بیستی عزیز!

مسافر چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 13:50 http://doncorleone.blogsky.com

رسیدن رسم ما نیست از زمان های دور در گوشمان فرو کردند که عشق یعنی نرسیدن
مثل لیلی و مجنون شیرین و فرهاد خسرو شیرین ...
داداش رسم زمونه فعلا اینجوریاس
برات صبوری آرزو میکنم

برای رسیدن باید نرسیدن را آموخت
این غوره به اتش صبر حلوا شود

افسانه چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 14:06 http://gtale.blogsky.com

سلام
از نا امیدی نوشتید؟
از بس که غصه این مملکت رو خوردید
اشاره ی خوبی کردید به جشن عاطفه ها . امروز جشن عاطفه ها در مدارس هم برگزار گردید.
امید که امید(پدر کاکل زری),از نا امیدی به امید وامیدواری رسد.وپست دیگرش درمورد امیدباشد وشعرش این طور آغاز شودکه:

چه خوش گفت افسانه ی کم حضور (منظورم حضورکمرنگ من در وبلاگ خاطرات کهنه است)
که گشته است باامید ,تاریکی به نور
....................
...............

تا خوب شود این کبودی روح اندکی تا پاسی از زمان باید بگذرد
دلم میخواهد از نور بگویم اما روزی که از تاریکی بگریزم

چه خوش گفت افسانه ی روزگار
امیدا ! لباس ِ غمت در بیار

امیدت مده دست هر باد غم
خزان و زمستان بمیرد با بهار

بسی گریه کردی ولیکن چه سود
به لبها گل ِسرخ ِخنده بکار

افسانه چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 14:33 http://gtale.blogsky.com

زندگی رانفسی ارزش غم خوردن نیست
آنقدر سیر بخند که غم از رو برود

مطمئن باشبد که این روزهای ناامید وناراحتیتون زود گذر است وشما به همان دوران شادی ها وامیدها برمی گردید خداوند کمکتون خواهد کرد و باران امید, دریای دلتان راپر آب خواهد کرد.
من امیدوارم

امیدوارم همینطور باشد
از شما سپاس فراوان با گرمک بسیار دارم

فریاد چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 14:35

سلام
بنویس امید جان مطمئنم که خوب میشید این تجویزی است که من برای همسرم انجام دادم وخوب شد حتما برای شما هم جواب میده .

انشالله هرچه زودتر حالتون خوب میشه واز عاشقی هاتون برامون مینویسید .
عشق مثل اکسیری است که به مرده هم بزنی زنده میشه

می نویسم
اما عاشقی قصه دیگری است
من مرده ام هم عاشق است و عاشق خواهد ماند

این ناامیدی خاکستر درد دیگری است
باز هم ممنون

نکرت چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 15:03 http://www.aloode.blogsky.com

سلام امید ناشاد
خوبی؟
امید گرمک ما گشته ناشاد ..................................
هرچی فکر کردم نتونستم مصرع دومشو بسرایم
خودت یکاریش بکن امید جان
شعرت تو حلقم
خیلی زیبا بود 

از کوه و کمر در پی شیرین چو گذشتم با تیشه ی تقدیر به فرهاد رسیدم

امید گرمک ما گشته ناشاد ز دست گرمکش ای داد بیداد

یکی تیغش زند خونش بریزد مگر نکرت شود از لینک آزاد


ممنون و سپاس
قربانت و حضورت قدومت بر دیدگانم

حسین ب چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 16:00 http://www.shamejam.com

بسم رب الشهدا و الصدیقین ! سلامت بگویم که در خاطری ... امید جان شعر زیبایی بود ! از آنجا که میدونستم این شعر ها زبون حالت هستن لذت خوندنش بر من دو چندان شد ! به قول شاعر : سخن کز جان برون آید نشیند لاجرم بر دل ... داداش قصیده ای هم برای دل ریش من بسرا

دل ریش تو هم مانند گرمک گرفتار آمده بر تیغ و چنگک

دوای درد ما در هیچ نیست مگر در دیزی و یک نان سنگک



تقدیم به حسین عزیز

خاطره چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 17:16 http://rahalost.blogsky.com

این یاس گریبان مرا سخت گرفته.....
وای از اینهمه نا امیدی نگران شدم ٬چرا از چشمان چشمهی زندگی کمک نمی گیرید ؟
ما تمام امید خودرا به نوشته های مطنطن شما بستیم و تنها جایی بود که لبخند به لب میامد..... دارم دیگه اینجا رو با وبلاگ خودم که سرشار از ناامیدی اشتباه میگیرم ...
دست بر زانو بزنید یک یا علی برای ساختن خود بگویید دوباره از نو احیا شوید ققنوس وار....

دارم سعی میکنم
فکر میکنم دارم موفق می شوم. اگر روزگار بازی جدیدی برایم پیش نیارد

وبلاگ شما اگر چه غمگین است اما با قلم زیبانویس شما پر از نشاط کلمات زیباست

حسین ب چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 18:10 http://www.shamejam.com

قربونت برم امیدجان ! خیلی زیبا و بامزه بود ! حقـــــــــــا که شاعر زبردستی هستی

من هیچ نیستم دوست من!
کمتر از آنم که ادعایی داشته باشم
تنها افتخار بنده دوستی با خوبانی مثل شماست

میوسا چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 22:16 http://miosa.blogsky.com

همه نوشته هات که خوندم و خوشم اومد یه طرف این جمله آخرت یه طرف( چراغ اندیشه ها را روشن کنیم اگرچه با اهدای یک مداد زغالی.)

واقعا منو به فکر وا داشت

لطف دارید
جای تامل و فکر کردن دارد. جا دارد بیشتر به ارتقای فرهنگ و سواد مردمان کمک کنیم

نکرت چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 23:34 http://www.aloode.blogsky.com

سلام امید
خوبی؟
اون قضیه سبیلدار و بی سبیلو نوفهمیدم
خیلی حال میده ادم یه رفیق شاعر داشته باشه ها
فدایتـــــ

گفتم که شاعر نیستم
برات توضیح میدم. کلبه خودت

غلامرضا پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 02:31 http://azarkade.blogsky.com

درود بر شما ،.... یه سوال: گرمک جان! اون داروئی که به آقای "حسین ب " معرفی کردی ! آره! دیزی و نون سنگک رو میگم! میشه بگی از کجا باید بسلفیمش!... اسم ژنریکش رو هم بگی ممنون میشم ! راستی حالا که واسه همه با شعر جواب میدی ، اگه تونستی با کلمات (دیزی ، سنگک، گرمک، سبزی خوردن با ترب و پیازچه، یه کم هم ترشی لیته ، و یه کاسه ماست ترش، یه سیخ کوبیده اضافه با لیمو ترش و یه فیلم گنج قارون ) یه شعر بگی ممنون میشم ( یه کم بخند داداش ! شعر پیشکش!) آذرکده

اخوی! خندیدم. خوبم خندیدم و ممنون

آذرکده ات روشن اخوی!
شعر گفتن ما از سر حس و حالم است
وقتی نمی آید با اسید هم راه آبش باز نمی شود

فاطمه پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 09:21 http://ro0oz.blogsky.com

سلام بر داداش گرمکیمان....

داداش چرا ناراحتی؟؟؟؟؟؟؟؟یقین به خاطر اینکه فصل گرمک تموم شده ....آنه؟؟؟

نترس داداش من قول میدم همه گرمکاتو بخرم تا رو دستت نمونه...(شوخیدیم)

حالا بخند.....دلمون گرفت..آخه گرمک ناشاد حال نمیده

ولی خداییش قبلنا چقدر جشن عاطفها ژرشور و نشاط بود...ولی الان اصلا انگار که نه انگار

نگران گرمکها نیستم
نهایتش ترشی میندازم شب یلدا تو بازار سیاه جیریمگی می فروشم

کمی بالاخانه مان دچار سونامی شده بود که به لطف خدا و دلگرمی شما دوستان داره سر و سامانی میگیرد

درود بسیار با آرزوی روزهای خوش برای شما

فاطمه پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 12:00 http://ro0oz.blogsky.com

داداش گرمک ترشی!!!!!!!!!!!خوردن داره

الهی....داداش بالاخانه کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(دقیقا)

خدا رو شکر داداش...انشاالله همیشه شاد و سرزنده باشی

حمایت و دلگرمی شما همیشه مرا شرمنده کرده است

انشاله با ترشی شب یلدا از خجالت شما در بیایم

در پناه حق خوش و کامرا باشید

بانوی شرق پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 12:34

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار ٬ هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آنکه تدبیر و و تأمل بایدش

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش

نازها زان نرگس مستانه ش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد کاکل بایدش

ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تحمل بایدش
*************************************
سلام....

درود
کلام حافظ عزیز و بر دیده جای دارد
اما کاش از قلم خود یادگار می نوشتید. ممنونم

احسان پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 14:10 http://ehsanhp.blogsky.com/

امید تو چه جوری هر روز شعر میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همانطور که نفس می کشم
البته اگر مشغله کاری بذارد

فاطمه پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 14:39 http://sky-line.blogsky.com

سلااااااااااااااااااااااام خوبیییییین؟
مثل همیشه عالی مینویسین روزمان مبارک!

روزتان مبارک
ممنون . شما خود عالی هستید

نکرت پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 14:40 http://www.aloode.blogsky.com

سلام
خوبی؟
مممنون بابت شفاف سازی سبیل از سبیل

شاعر نیستی؟
اخه شکسته نفسی تا چه حد؟
یهو این حس شعرت بهش بر میخوره دیگه قافیه اینا نمیده بیرونا
خب نکنه شاعره ای
( شوخیدم )
فدایت

جدی گفتم دکی جان!
مانده تا شاعری
ولی نصیحتت را اویزه ی گوش میکنم
قربانت

کوروش پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 15:35 http://www.korosh7042.com

امیدا با دلی روشن تو را در انتظارم
تو را این جان زجان من دوست دارم

کمک را من زتو گیرم که امروز
توباشی مهربانا در کنارم

اگر خواهی چنین دانستنی ها
تو را من دست فرهادی سپارم

که او را پرشین یور بخوانش
به آیدی کو بود چون کردگارم

که هرجا من بمانم یاورم اوست
توهم اورا کمک گیر ای برارم


سپاس مهربان

درود و سپاس استاد

شکر کلامت کام مرا مثل همیشه شیرین کرد

خدمت فرهاد عزیز هم خواهم رسید
به ان عزیز مهربان سلام برسانید

ین س پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 16:05

...خزان سررسیده بود ؛داشتم از میان جالیز رد میشدم که دیدم

سوز خزان گرمکی را آزرده است ..پوست رسیده و زرد گرمک را

درهم و مغز شیرینش را اندیشناک یافتم !

نزدیک شدم ..دیدم آرام آرام شیره ی افسوس و درد برون دهد و جمع

اضداد و هجران و سراب مکدرش کرده ...

در گوشش نجوا کردم : بهار با شور و طربش ، عشوه میفروشد

و گلهایش را با ناز سوغات میدهد و آرام آرام سرخ میشود و تابستان

گون گل در آغوش گرمش میفشارد ...میفشارد تا از آن میوه ای

شیرین بسازد مانند گرمک ! ..

و آرام آرام ...سرخی ، رنگ به رنگ میشود...این چهره ی رنگین و

و سوز خزان ،هراسناک مینماید ...و اندیشه را در سودای گلهای

بهاری و طرب دوشین پژمرده میکند ...اما آن اندیشه گرم و سرد

چشیده و خزان و تابستان دیده خوب میداند که اگر نباشد

سوز خزان و بادهای تند کی گرد افشانی گل میسور باشد ؟!

گیاه تناور بی خزان کی دمی آرام به درون خویش رود تا

فارغ از برگ و گل ، صدای شیره حیات را در رگهایش لمس کند ؟!

و این اندیشه ؛با لبخندی به جانش مینوازد سوز خزان را و آگاه

است که " امید " در هر " چها ر فصل " جاریست اما در هر

زمان در لباسی نو !

و آن اندیشه خوب میداند که در لباس نو باید پیرایشی نو کرد

در خور لباس نو ، که اگر نباشد این تحول کجاست که به مقصد

رسد این پویش دیرین ؟!

دمی چشم بربند و " ایمان " به هستی را که در رگه های حیات

جاریست لمس کن با هستی یکی شو تا ببینی همه چیز

چه زیبا در کنار هم از ازل تا ابد چیده شده ...

و ..گرمک همه را میدانست ! و من در تامل شدم

که من از برای او نجوا کردم یا زمزمه های او بود که بر روان

من ساری شد !

در خنکای هوا از جالیز بیرون آمدم و یادم رفت به گرمک بگویم :

سونامی غمش هم شیرین است !

گمانم سونامی اش رو پایان است
ممنون عزیز
خوب گفتی و انچه را باید میگفتی زیبا گفتی

نیوشیدم و بکار خواهم بست
سپاس گرمک را بپذیرید

مریم پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 16:39 http://arameshesabz.blogsky.com

دریای آروم ناخدای قهرمان نمیسازه دست اندازها تو زندگیمون نعمتند.

امیدوار و موفق باشین .

همینطور است
ممنون از نصیحتت

زهرا شنبه 9 مهر 1390 ساعت 01:30 http://lovely-lover.blogsky.com/

سلام
بسیار عالی بود
شما دیگه چرا اوضاع دلتون خرافه؟؟
من همیشه از شما روحیه میگرفتم
گرمکانه نیز بسیااااار عالی بود
به هر حال امیدوارم همیشه شاد ببینمتون

اتفاقه دیگه
گاهی دیوار روزگار بلند تر از خواهش های ماست

بسیار ممنون

نیلوفر شنبه 9 مهر 1390 ساعت 19:14 http://vaslehpineh.persianblog.ir

خوب باش امید جان و برامون بنویس.جشن عاطفه ها رو عالی نوشته بودی...

خوبی از شماست. ممنون

گیس گلابتون شنبه 9 مهر 1390 ساعت 23:20 http://kaskiat.blogsky.com

بس که به کمیته امداد بی اعتمادم اصلا دلم رضا نمیشه هدیه م رو بدم دستشون

گوشت را که دست گربه نمی دهند
منظورم این بود که خودتان بدهید به دست مستحق اش

سین یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 21:17

...بی خیال اخوی ما را سیاه نکنید !

کدام سونامی به همین سرعت تمام میشود که این دومیش باشد !

راست گفتی
هنوز سونامی اش ادامه دارد
ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.