گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

علم بهتر است یا ثروت

چون مریدان خدمت شیخ بجهت تلمذ روزانه رسیدند زان میان یکی پرسید: یا شیخ علم بهتر است یا ثروت؟


شیخ گفت: البته علم بهتر است اما بشرطها و شروطها


دیگر مریدان دلیر شده پرسیدند: یا شیخ به چه شروطی؟


شیخ منقلب همی گشت و  رو به دیوار نمود. آنگاه پاسخ داد:


      اول بر آن شرط که چون ردای فاخر تلمذ بر تن نمودی، شب هنگام قوم یاجوج و ماجوج از در و دیوار بر تو فرود نیایند و چون گوسفند به فلک نبندند و به حبس نیاندازندت.


      دوم چون حبس و فلک را اکمل و اجمل بجای آوردی و در سودای لقمه ای نان جهت معیشت اهل و عیال قلم در مرکب زدی تا علم و دانش به خلق بفروشی ، شب هنگام چون جنیان بر خانه ات نریزند و چون استری بند در گردنت نیاندازند و به ناکجاریزک نبرندت.


      سوم چون از ناکجاریزک و بند 1و2 و .... . 999 فراموشخانه جان به در بردی و همچون بره ای رام به گذران عمر و مداوای زخم فراموشخانه مشغولی، ناگاه تیری، ترکشی از غیب در تو نگیرد و از ذلت روزگار خلاصت ننماید.


پس چون شیخ روی برگرداند تا حال مریدان ببیند، زان جمع کسی را بر جای ندید.


در شگفت شد و از این غیب فی البداهه انگشت حیرت به دندان گزید.


 

گرمک نوشت: شاید ندانیم امروز چندم  ماهست. اما 18 تیر 1378 کوی دانشگاه را سخت می توان فراموش کرد.


 

گرمکانه: میان علم و ثروت آن بهتر است که گرمکش شیرین تر و آبدارتر است.

نظرات 11 + ارسال نظر
کوروش شنبه 18 تیر 1390 ساعت 17:43 http://korosh7042.blogsky.com/

بحث، کنون بحث درون خانه است
غمزه و اندوه ،،ز جانانه است

حرمت او ،بر تو مسلم بود
چونکه به تو اوست که دردانه است

رنجه ی تو بلکه ز آن گوشه هاست
رعیت اوئی و که شاهانه است

گرچه کند شاه به رعیت غضیب
نیک بدان شاه پشیمانه است

قافیه ام رفت به تارج وباز
جای شراب تو به میخانه است



روز ِ روزه داران پشت پا داده به تمامیت خواهان است

بگذر تو از این قصه، استاد ادب کافی است
آن قصه به پایان شد، آن کلبه دگر مافی است

حالی که به امروز است حال ِ دگری باشد
مستی ز سرم افتاد ، مستی قدری باشد

بر هیچ نبندم دل، تا دل نشود مغرور
آن خانه و این خانه، هیچ است در این کیفور

با ما به از این باشید، ما مخلص جانانیم
اما نبرد فرمان، هر جور بفرمانم

من هندلی ام ای دوست ، روشن نشوم هر جور
آنقدر لجوجم من ، با زور شوم در گور

آزرده مشو از ما ، یک جام دگر می ریز می: شراب
بر گوش دلم حرفی ، از باب دگر آویز

فاطمه شنبه 18 تیر 1390 ساعت 18:06 http://ro0oz.blogsky.com

متن زیبایی بود...یاد موضوع انشاهامون افتادم

سپاس
تنها موضوع انشایی است که کهنه نمی شود

احسان شنبه 18 تیر 1390 ساعت 20:17 http://ehsanhp.blogsky.com/

یه بزرگی میگه : توانا بود هر که پولدار بود!

راست میگه نه؟؟؟؟؟؟

آره والله

صهبانا یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 09:07 http://sahbana.blogsky.com/

سلام امیدجان
متن زیبایی بود...

اما جانب احتیاط بدارید که عنقریب شیخ را بتهمت تکفیر از کرسی استادی فرود کنند و چونان اشک از دیدگان مریدان بیاندازند. و شیخ دیگری از سینه چاکان و بالاترک از پاچه مالان را نشانند ...
یا اینکه بر چاکران معلوم شود که حضرت شیخ مدرک از دانشگاه آزاد هاوایی دارد و ...
شما هر چه خواهید کنید... سر شلنگ دست خودشان است و به هر سمت بخواهند ...

اویزه گوش خواهم کرد
اما زبان سرخ را به گوش سبز ما اعتنایی نیست

هر چه آید خوشا آید. باز شاکریم

حال سعید عزیز چطور است؟

فاطمه یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 09:09 http://ro0oz.blogsky.com

موضوعیه که کهنه نمیشه
ولی این همه انشا نوشتیم ولی بلاخره نفهمیدیم...علم بهتر است یا ثروت

هر دوش خوبه
اگر از راه ثواب کسب شود

فاطمه یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 09:34 http://ro0oz.blogsky.com

مرسی از لطفتون
من هم وبلاگتون رو لینک کردم

ممنون . قربان مهرتان

t hirteen یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 12:15 http://thirteen-of-crazy.blogsky.com/

سلام
خسته نباشی
جالب بود
موفق باشی دوست عزیز

ممنون سر فراز باشید

شیدا یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 12:40 http://banooyedey@blogsky.com

۱۸ تیر 78....25 خرداد 88...امیدجان خیلی از تاریخ ها را نمیشود فراموش کرد...

پس چرا خاموشیم تنها نظاره می کنیم

ممنون که همراهی فرمودید

خاطره یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 17:26 http://rahalost.blogsky.com

با این همه پیشرفت در این کره ی خاکی ما هنوز اندر خم یک کوچه هستیم و از خود سوالهای فلسفی میکنیم که علم بهتر است یا ثروت
اخه شما خودت قضاوت کنید اگه ثروت نباشه کدوم دانشگاه به روی شما لبخند خواهد زد

منم نگ این سوالم
به هر کدام بچسبیم ان یکی مدعی است

شنگین کلک یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 17:32 http://shang.blogsky.com

درود بر تو گرمگ شیرین بیان
من تازه از راه رسیده ام و همین اولی را خواندم
وبسیار مشعوف شدم از این طبع روان که بکار
بیان حقایق مشغول است .و بسی تاسف خوردم
که تاکنون از آن بهره ای نبرده ام .
گرمک نوشت بسیار جای تقدیر دارد و از یادآوری اش ممنونم و گرمکانه بسی موجب انبساط خاطر شد .
خسته نباشید . از دوستان صهبانا جز شیرینی
انتظاری هم نیست . راستی آمده بودم بگویم از اینکه
به شنگ سر میزندی سپاسگزارم . عطر وبلاگتان چنان
مست کرد که داشت از خاطرم میرفت .

از شنگ خوش قلم جز این انتظار نمی رفت
سلام بر لطف و دل مهربانش
عزیز! قدم رنجه فرمودید
ممنون از اینهمه قلم فرسایی مهربانانه
حضورتان روشنای گرمک دلتنگ است
درود خداوند بر شما

وحید زایری سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 13:22 http://goldoost1772.persianblog.ir/

گرمکی را دیدمی در نیمروز
گفتمش علم است افضل یا که مال
گفت فعلا گل بگیر آن علم را
چون که باشد دردسر ، درد و وبال
در پی ثروت بتو باش ای بی خرد
علم خود را ریز در چاه مبال
گفتمش دین گفته اما علم به
گفت قرآن خوان ولی منما سوال
یک دو تسبیحی به دست خویش گیر
از غم زهرا و زینب هی بنال

چه شعر قشنگی
یحتمل از قلم زیبای شماست
قبلا با شعرهای قشنگت اشنایی دارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.