شاهین خیالم را ، آن تیـــــــــر نگاهت کشت
این ماهی عاشق را، آن صورت ماهت کشت
آن عشوه ی چشمانت، وقتی که گذرمی کرد
از کوچه چشمانم، دل را سر راهت کشت
هر بار که بر میخاست از شوق تماشایت
با تیــزی مژگانت ، سرباز سپاهت کشت
گفتند تماشایت، بی پرده گنه کاریست
آنقدر نگه کردم، تا سوز گناهت کشت
می دانی چرا شعرم، از قافیه خالی ماند؟؟
هر قافیه آوردم ، آن قاف نگاهت کشت
به چشمهایت که می رسم
خستگی سفر از تنم بیرون می رود!
همیشه ...
چشمان تو آخرین منزل است، برایم!
خدایا!
از کجا مرا به کجا هبوط داده ای؟!
آن هم بخاطر چیدن یک سیب
مطمئن باش
زمین را نیز خواهم چید ...
از درخت تمرد
مگر نشنیده ای؟
تخم مرغ دزد شتر دزد خواهد شد؟!!!
عیــــد استجــــابـت دعاست
وقت عفو و رحمت از خداست
خوش بحال آنــکه عشـق کرد
چون حساب عاشقان جداست
عید فطر مبارک!
تیـــغ تاریکی که بر فرقت نشست
پشت خورشید عدالت را شکست
یاعلی! راحت شدی ، اما هنــوز
درد زخمت در تن هر شیعه هست
شهادت مولا علی(ع) تسلیت باد!
به سر اندیشه ی پرواز داریم
گلویــــی مملــو از آواز داریم
به هر بن بستی افتادیم، از نو
دوباره میـــل یک آغاز داریم
جهان بر ما نیــاید تنــگ وقتی
امیدی در دل و سر باز داریم
هزاران بنـــــد دیگر هم گذارند
به دست بسته هم اعجاز داریم
با من بیا !
پاهایت را به اعتماد بسپار !
قلبت را دریا کن !
ساحلی را می شناسم
پر از ماسه های نرم
با موج هایی آرام
آنجا ... دیگر به کفش های تردید
به چشم های منتظر
به قدم های احتیاط
به دست های نگران
و هیچ دلواپسی روح تراشی
نیاز نخواهی داشت!
دوباره به من اعتماد کن
دستت را به من بده!
با من بیا !