گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

گرمک

شیرین ، خنک ، دلچسب و آبدار

بلاگ اسکای


خطاب به بلاگ اسکای:


 

روی دیوار تو بسیار نوشتیم

 

با تو بسیار به دیوار نوشتیم

 

 

گاه عاشق شده هر روز هزار بار

 

از دل و دلبر و دلدار نوشتیم

 

 

گاه دلتنگ کسی بود دلامون

 

قصه ها از دل غمبار نوشتیم

 

 

گاه فریاد زدیم در عوض مشت

 

از شب تار و سر ِ دار نوشتیم

 

 

گاه از خاطره ها با تو بگفتیم

 

از غم و شادی و از یار نوشتیم

 

 

گاه سنگی به دل نازک ما خورد

 

شرح این واقعه صد بار نوشتیم

 

 

گاه تبریک و گهی تسلیتی بود

 

آپ کردیم و نوشتار نوشتیم

 

 

گرچه از دست تو دائم گله مندیم

 

روی دیوار تو بسیار نوشتیم

 

 

 

گرمک نوشت: چند روز پیش وقتی به مدیریت وبلاگم وارد شدم کم مونده بود روی سرم شاخ دربیارم. اما خوشبختانه چیزی بیش از یک اشتباه نبود. به تعداد نظرات در عکس پایین نگاه کنید خودتان متوجه خواهید شد.


 


گرمکانه: انگار مرگ دریاچه ارومیه به دریاچه دلهایمان سرایت کرده است. چه زود به مرگ دریاچه ها عادت کرده ایم.

عیدانه


انگار کــه مهمانی تمام است      ایــام ِ خوشش مانده به کام است


آن ماه ِ خداجوی به سر رفت       ایــن مــــــاه ِ خـدا داد سلام است


هر قدر که دادنــد شب ِ قـدر       تا ســـــــال دگـر رزق و طعام است


درها همه بستند ، بدانیـــد!       مهمــــــانـی ِ امســــال تمام است


عیـد آمده ساقی قدحی ریز       فتواست کــه امســـاک حرام است


 

عید فطر بر همه مبارک


سهم من از برکات این ماه کله گنجشکی بود. شما را نمیدانم!


 

گرمک نوشت: در راستای توصیه به مسئولین بر تاکید به دستاوردهای ایران بعد از اسلام بجای ایران قبل از اسلام، جهت قیاس بهتر و ملموس تر پیشنهاد میگردد بر دستاورهای ایران در دوره حکومت سلطان حسین صفوی تاکید شود تا چشم انداز روشن تری در اختیار ملت ِ تاریخ دوست قرار گیرد.

                                               روابط عمومی گرمکخانه


 

تاریخ نوشت: گویند به سلطان حسین هر خبری از مملکت می دادند می گفت " یخشی دور "

 


گرمکانه: برای بزرگ به نظر رسیدن میان بوته ها نایست. دست بر شانه های سرو بگذار و بلندی بیاموز .

تو نبودی


دلــــم انــــــــــگار نگاهش تو نبودی      اگــــرم بـــود به راهش تو نبودی

 

هوسی بود ولی با تــــــــو نبـــودش     اگـــــرم بـــــود گناهش تو نبودی

 

دل ِ مـــن باعث تاریکی خود بـــــــود     اثـــــر ِ رنــــگ سیاهش تو نبودی

 

اگر از سینه ی من دود هــوا خاست     سبـب ِ گرمــــی ِ آهش تو نبودی

 

سر ِ دل بی سر و سامان کسی بود     همــه بودنـــد و پناهش تو نبودی

 

همـــه دم ســـــوی دلم تیــر بلا بود      نه سپاهش نه کلاهش تو نبودی

 

نفسی دل بـــه تــو مشغول نبودش      اگـــر این فکــــر تباهش تو نبودی


 

گرمک نوشت: وقتی در گذر زمان رهگذر سرنوشت باشی، خیلی ها را به دل راه می دهی و بیرون می کنی. یاد کسی افتادم و چون زبان دیگری برای گفتن نداشتم این شد که در بالا شد. برداشت کاملا آزاد است.

 

نیوتن نوشت: انرژی از بین نمی رود، بلکه از صورتی به صورت دیگر تبدیل می شود. درست مثل عشق.

 

گرمکانه: با دلی که عاشق نیست همدل نشو ، تا دلت را به برزخ عقل نسپارد.

پیر شی الهی (:


وقتی با شنل بلند و خاکستری اش و اون داس تیز و خوفناک دیدمش تنم لرزید


به گمانم در یک جای خیلی بلند نشسته بود. شاید بلندترین برج شهر . مثل برج میلاد


تیز نگاه میکرد و شکارش را برق آسا صید میکرد.


کافی بود تا دستش دراز کند و یک روح را از درون جسمی مانند دستمال کاغذی بیرون بکشد و در کیسه اش بچپاند.


فرق نمی کرد کی باشد . شاید


مردی استخوانی بر روی کارتون خواب در گوشه خیابان گرسنه و سرمازده از شب قبل


یا فاحشه ای عریان در کیسه ای سربسته افتاده در زیر پلی متروکه پس از یک شب هولناک


یا پسر بچه ای در وسط یک خیابان نسبتا خلوت هنگام دنبال کردن توپ اسفنجی اش


یا پیرزنی سالخورده در اتاقی نمور در حالی که بر بالینش  دختری بیوه بر آینده مبهم خود اشک میریخت


یا ورزشکاری قوی هیکل در زیر ضربات چاقوی سه جوان ژیگول در محل یک تصادف رانندگی ساده


و ...


جرات کردم و جلو رفتم . آب دهانم را قورت دادم و پرسیدم : کسی را از قلم نیانداخته ای ؟


نگاه خوفناکش را در چشمانم دوخت و زیر لب غرید: مثلاً کی؟


با انگشتان لرزان پیرمردی کوتاه قد را نشانش دادم که در کنار یک تفنگ (ژ3) همقد خودش ایستاده بود و چنان با حرارت و انرژی می غرید که انگار نه انگار عمرش از چنار طاق بستان پیشی گرفته و تداعی کننده پارک ژوراسیک است.


شاید اولین بار بود می خندید. شاید هم آخرین بار بود. وقتی می خندید هیبت ترسناکش بیشتر می شد.


خوب ِ خوب که خندید نگاهش را در چشمانم دوخت و با لحنی که دیگر ترسناک نبود گفت : خودم هم نمی دانم چرا ؟


جز خضر نبی و عیسی مسیح او سومین کسی است که  تاکنون پرونده اش را دست من برای قبض روح نمی دهند. مگر او کیست؟ 


گفتم: نمیرالمومنین

 


ایشان نوشت: جناب نمیرالمومنین فرموده اند هر کس که حجاب اجباری را قبول ندارد هرزه است. بنابر قول فیلسوفانه ایشان، لابد 99 درصد مردم دنیا هرزه اند و هرزگی میکنند .

 

هرزه در فرهنگ لغت معین: 1 - بیهوده ، یاوه . 2 - بیکاره . 3 - زن بدکاره .

 


گرمکانه:   عمر ِ نوحت هم نباشد کار ساز      گر به دنیا می کنی گردن فراز

تسبیح سرخ


آن منم گوها به نوبت می روند      بی کلاه و تاج و شوکت می روند

 

پاره شد تسبیح ِ سرخ ِ این بتان       دانـــــــه دانــــه ریختند از ریسمان

 

بوی آزادی زمین را مست کرد      هر که را بالا نشسته پست کرد

 

روزگاری سینه میدادند پیش       غافل از شطرنج دنیا وقت کیش

 

بختشان انگار پایانی نداشت        چون ورق برگشت خواهانی نداشت

 

ای خداوندان قدرت! بای بای !      گریه باید کرد دیگر های های

 

درس تاریخ ِ شما چون صفر بود      نامبارک بخت تان چون مصر بود

 

درس تقسیم حیات سرفصل بود     درس یک با یک برابر اصل بود

 

سفره ی نان ِ زمین از گندم است      قرص ِ نان ِ حاکمان از مردم است

 

چون نمک خوردی نمکدان پاس دار       تا به امروزت نباشی زار زار

 

این نمک از دامن مردم تراس        گر نمک پرورده ای مردم شناس

 

چون علی افتاده با مردم نشین      شمع بیت المال را آتش ببین

 

تا علی عالی کند جای ترا       بر زمین محکم کند پای ترا

 

جای این تسبیح ها تدبیر کن !       اندکی مانده، کمی تغییر کن !


ببین گوش نمیکنی !!!

 

 

قذافی نوشت:


می گویند دیوانه ام ، قاتلم  و فاسدم


اما کیست که نداند مرا سکوت یک ملت دیوانه وِ قاتل و ِ فاسد نمود.


پس بگذار هر چه می خواهند بگویند.


عمری دیوانگی کردم ، قتل کردم ، فساد کردم ، ... اما خوش گذشت!!!



گرمکانه:  سنگی که امروز در هیبت یک بت است، پیش از آن در اندیشه ای تراشیده شده است.