به شاخه ی نگاهت، نشسته آرزویم
خدا کند دوباره، پر بزند به سویم
تو آن نگار مستی که چشم ضاله داری
برای خاطــــــــر آن ، نمانده آبرویم
به سر نمیشودعمر مگر که با تو باشم
یکی یکی به پایت، سفید گشته مویم
میان باغ و بستان شبیه تو یکی نیست
که شاخه اش بچینم، ترا دوباره بویم
مثال روی ماهت، در آسمان یکی بود
پرسیدمش که هستی؟ بگفت عکس اویم
تمام واژه هایم، ترا نشانه رفتند
خیال چشم هایت، نشسته روبرویم
هزار شعر تازه، به سینه از تو دارم
مداد و کاغذت را ، بیــــار تا بگویم...
گرمک نوشت:
باور بفرمایید با عشق اوست که انرژی می گیرم و در کنار اوست که احساس وجود می کنم.
جاشون خالیه بانو

بهشون سلام برسونین بگین بیان از اون ورا گذری
عشقتون تا همیشه مستدام جناب
چرا من بگم؟
منو یاد تصنیف "هوای گریه" همایون شجریان انداخت ناخداگاه
بسیار زیبا بود از آن شعرهای نابیست که هر چی بخونم سیر نمیشم .


شعری بر وزنش نسرودی که تقدیدم قلب مهربانت کنم عزیزم .
آرزویم شادی توست همیشه زنده باشی
مرسی بانو!

سلام
عشق تان هرروز مهربان تر از همیشه
ممنون