سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود
جناب حافظ
***
ما به خورشید رخش کی ماه بودیم؟
سایه اش سنگین و ما چون کاه بودیم
حافظا! چون اشتیاق از احتیاجست
زین سبب ما بر در ِ درگاه بودیم
امید گرمکی
گرمک نوشت: در وبلاگ دوستم لیموناد به این شعر حافظ برخوردم، با حافظ گلاویز شدیم این شد که پاسخش را در شعر بالا دادم.
البته چون حافظ هیچ پاسخی را بی پاسخ نمی گذارد ، امید گرمکی دست بر گوش نهاده تا چون برخی لجوجان روزگار، رای خود را بر کرسی منیت بنشاند.
نوری
زاد نوشت: پیش از آنکه مردم به حسابتان رسیدگی کنند، به حسابتان رسیدگی کنید.
حرف آخر:
حافظا! از ما به دل چیزی مگیر گرمکان موشند تــو مانند ِ شیر
من حرف تو:
ایولْْْْْْْْْْْْْْْْْْْْْْْْْْْ ایول
ایول
ایول به شما
لایک واسه حرف آخر

من عاشق حافظ هستم
یک لایک هم برای شما
من با حافظ نگاهی نقادانه دارم
درود رفیق...
پنجه در پنجه ی بزرگان کرده ای امید عزیز...موفق باشید....
نوری زاد نوشتتان عالیست...
مرسی
درود
سلام .
جالب بود .
تشکر
فراوان
خیلی باحال بود
مختصر و مفید و در عین اختصار یک دنیا حرف
ای ول
مثل متون زیبای شما
با مشت بزن تو چونه ی حافظ مستر گرمی!!!
اگر دستم برسد حتما
حافظ از عشق همه ی شهر و دیارش بخشید


بخت اما به من و دل همه ی قهر و فشارش بخشید
درود بر امید عزیز
بسیار زیبا بود مهربان
تحمل بایدت استاد


حافظ از مشرب قسمت گله بی انصافی است...
این درد با که گویم و این غم کجا برم ....که جناب گرمک عزیز موضوعی نیافت و دست به دامان حافظ شد ...البته شیخ نیز خود چنین در فال خویش خوانده بودندند که گله کردن از قسمت را بعد قرن ها بی انصافی میدانند
دست به دامان نه
دست به یقه
امید خان بگم خودت یه پا حافظی باورت میشه؟؟؟؟؟؟؟
نه باور نمی کنم
چشم یارت ای امید مهربان


گشته افسانه زبس کردن بیان
هم بهشت و هم جهنم آن دوچشم
وصف داری گاه شادی ، گاه خشم
هرکه را دارندگی باشد بس است
غیر این چون من تک و او بی کس است
او به تو دادست ،دو چشم دگر
شکر باید کرد زین باغ و ثمر
ممنون


قربانت
خر شرف دارد گهی و گاه گاه



در خریت اوفتادم ، شامگاه
واپسین عمر را در خلوتم
آورستم من یکی چون بی پناه
تا امید دل شود اما چه سود
گشت این دوران آخر زو سیاه
حیف آن خلوت سرای دخمه نام
خبط من بود و ندارد او گناه
الغرض آشفته حالم ای امید
خاصه جنگی شد و من بی سپاه
خر که گفتم این دل بی مدعاست
فکر می گردم بروید خشک باغم را گیاه
خدا نکنه اشفته باشید استاد

ما که همیشه به شما تکیه کرده ایم
امیدتان را از دست ندهید
انشاله درست می شود
قربانت
سلام برادر
می خوام از طرف دوستم جوابتو بدم:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بری و زحمت ما می داری
رفیق خیلی مخلصیما
ممنون از پاسخت
برادر عزیز
از مجادله ی زیبای شما لذت بردم ... البته فکر کنم هم شما و هم جناب حافظ از منظری درست می فرمایید ...
و البته چون جناب حافظ این دور و بر ها نیست طرف برادر خوبم را بیشتر می گیرم
من طرف شما هستم
قربانت
یه چیز می خواستم بنتویسم منصرف شدم یعنی
بعدا بنویس
می نویسم تو دفتر حسابت
سر به هوا نیستم
اما همیشه چشم به آسمان دارم.
حال عجیبی ست
دیدن همان آسمان که شاید تو
دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای...!
اسمان همیشه دل تنگی می اورد
سلام امید .
شعر زیبایی بود .
خوب با حافظ در افتادی مواظبباشید یهو روحش توخواب با شما گلاویز نشه
مواظب پشت سرم هستم
سلام و درود
ایول به طبع شعر ایول
ایول بهشاعرا چون من جزئ شان نیستم
سلام امید جان

خوبی؟
به به
مجادله ها تو حلقم
خیلی باحال بود