به هر جای تنم چون می زنم دست
کبود از چوب خشک روزگارست
به وقت کوچ از این احوال ناخوش
دلم را بند ِ عادت بی خودی بست
سراب ِ دلخوشی خلط ِ غلط بود
هنوز از طعم تلخش اندکی هست
امیدم داده ام دست ِ خیالی
بگو خنجر نهادم در کف ِ مست
ببین! صد پاره از تقدیر خویشم
منم هایم چو تیری رفته از شصت
اگر در ریشه ام سنگ است امروز
فریب ِ روزگارم برده بن بست
قشنگ بود ، چوب روزگار می فرماد
عالی بود
امید نمیدونم چرا این درد این چوبه واسمون عبرت نمیشه
البته واسه من که اینطور بوده یه جورایی پوست کافتم
قربانت
خیلی خوب بود
امید جان ممنوم از حضورت
رفیق شفیق نمی دونم که در تقدیر ما چی مقرر شده
بدجوری تو کف این قضا قدر موندم
البته حتما حکمتی در این داستانها هست و باید باشه (حد اقل اینجوری دلمون خوشه)
اما گاهی اوقات تنها کاری که می شه کرد
صبر و نظاره بر گذشت ایام و انتظار و انتظار
سلام
در میان زنده ها نفس می کشم تا جای مردها خاکم نکنند...این است حکایت بودنم
همه به نوعی چوب خوردهی روزگار هستیم ....این ارثیه پدرمان حضرت ادم است که به گناه او ما نیز عذاب بودن را میچشیم
درود بر شما ،
سلام امید جان
چیه داداش؟ روزگار اذیتت کرده؟ من به شخصه از نصحیت و اینجور چیزا بدم میاد و میشه گفت متنفرم ولی میخوام یه تجربه رو بهت بگم شاید به دردت بخوره و اگر مایل بودی میتونی بکار بگیریش
حتما تو این مدت که نبودی کمی عقب گرد کردی و به کارهائی که تو گذشته انجام دادی برای خود شناسی توشون کند و کاو کردی و گاها"درد اون چوب ها تازه شده برات
داداشه گلم
تجربه من اینه که اگر به گذشته برمیگردم از مسائلش عبرت میگیرم که اشتباه ها رو تکرار نکنم و در کنار اونها از روزهای خوش هم یاد میکنم
همیشه چوب هائی که روزگار به ما میزنه باعث و بانیش خود ما هستیم که خودم کردم که ... بر خودم باد
خودت رو به خاطر چوب هائی که روزگار بهت زده سرزنش نکن و حسرت اون دوره رو نخور ببین چه کنی تا دوباره همون چوب همونجا نخوره که ایندفعه جاش تا مدتهای زیاد میمونه
برات صبوری و آرامش از نیروی برتر طلب میکنم
شاد باشی داداشه گلم
بیا ره توشه برداریم ، قدم در راه با بازگشت بگذاریم، ببینیم آسمان هر جا آیا همین چوب رو داره؟
میگم یه دونه از اون لبخند قشنگات امروز ما رو مهمون میکنی؟
ای جونم باشششششششه
سلام ...به امید چاپ شعراتون تو کتاب هستم هنوز ...
خوبید ؟
چه جای گله مهربان امید


زتو هم به من مهربانی رسید
برایت یسی آرزو می کنم
تو وخانه باشد سراسر نبید
چه جای گله مهربانم امید



زتو هم به من مهربانی رسید
برایت یسی آرزو می کنم
تو وخانه باشد سراسر نبید
قبلی رو بی زحمت حذف کن مهربان
ایشالا که روزگار زودتر چوبشو زمین بذاره...
شعره قشنگی بود آقا امید
سلام امید خان .

چوب روزگار همه را مینوازد چه بزرگ وچه کوچک .
ناراحت نباش وامید از دست نده بلاخره این چوبی هست که یک بار هم شده باید دردش را بچشی اما خوب میشوی
مهم این است که از این چوبعبرت بگیریم ونگذاریم بار دیگر فریبش را بخوریم
فکرکنم از بس از این آقایون نوشتی ودیدی هیچ افاقه ای نکرد ناامید شدی اما...



منتظر باش تا ببینی چگونه چوب روزگار را میخورند آن هم به بدترین شکل
ناامید نباش یه کم استراحت کن تا با روحیه مضاعف برگردی ما منتظرت میمانیم .
من یکی از شما انرژی میگیرم
سلام بر داداش گرمکی خودم
شرمنده نشد بهتون سر بزنم
سرگرم عروسیو جاتون خالی پیوند بودیم
نبینم داداشم بی حوصله و کسل باشهاااااااااااااااااااا
آرزومند بهترین آرزوهاتونم داداش گل
سلام امید جان

خوبی؟
بسوزه این چوب روزگار که دیگه زخمی به بدن افزون نکنه
شعر خیلی خیلی زیبایی بود
اگه اشتباه نکنم دومین پست بی گرمکانه و بی گرمک نوشت
فدایت
نظرا تاییدی یست من باز وسوسه شدم
یست = نیست
adsl قطع بود

سلام
اینجا گل نداره اما شدیدا دلم خواست شاخه گلی تقدیمتون کنم
درود
نبینم گرمکم خسته از روزگار باشد
در خدمتیم امید جان . بریزم اون چای قند پهلو را ؟
بیام کت و کولت را بمالم ؟ این خنجر را بگذار کنار
بیا شنگ باهم یک چای دارچین بخوریم صفا کنیم
روزگار بره به جهنم . بخند داداش