باغبان از سر بی میلی کشان کشان مترسکی بدترکیب را به دنبال می کشید تا وسط مزرعه رسید و همانجا پایش را در زمین فرو کرد.
کلاغها جیغ بنفش کشیدند و هر کدام به شاخه ای از درختها خزیدند و با هراس به مترسک نگاه کردند.
هیچکس از جایش جم نمی خورد. مزرعه در سکوتی عجیب فرو رفته بود. فقط باد بود که در لابلای شاخه های درخت و آستینهای آویزان مترسک زوزه می کشید.
چند روزی به همین منوال گذشت تا اینکه یک روز کلاغی دل به دریا زد و کنار مزرعه فرود آمد و در چشمهای تاریک و مخوف مترسک خیره شد.
انتظارش به درازا نکشید و لبخندی بر لبان مترسک هویدا شد.
کلاغ اگرچه مطمئن نبود اما چند قدم به جلو پرید اما مترسک همانطور لبخند زنان نگاهش میکرد.
بعد از چند بار جلو و عقب پریدن، ملتمسانه از مترسک پرسید: اجازه هست قربان؟!!!
مترسک سرش را به علامت رضایت تکان داد.
کلاغ با احتیاط پا به مزرعه گذاشت و چند قدمی در لابلای بوته ها راه رفت و زیر چشمی مترسک را پایید.
اما همچنان مترسک می خندید. در همین موقع کلاغ قار قاری از سر شادی کشید و سیل کلاغهای گرسنه بود که به مزرعه هجوم آوردند.
از سر و صدای کلاغها باغبان به سر مزرعه دوید ، وقتی انبوه کلاغها را در مزرعه دید به سرعت مترسک را از زمین کند و با خود به طرف کارگاه کشاند.
یکی از کلاغها پرسید حالا چه می شود؟
کلاغی پیر گفت: تا چند لحظه دیگر دودی بلند خواهد شد که گویای پایان عمر مترسک خواهد بود.
اما هیچ دودی بلند نشد.
چند لحظه بعد باغبان مترسک را در حالی که لباسی دیگر به تن داشت با خود همراه آورد و همانجا استوار کرد.
همه کلاغها با تعجب فراوان به کلاغ پیر نگاه کردند. کلاغ پیر خندید و گفت:
ای رفیقان باغبان چــون ماست دَل بخت ِ مــــا افتاده در ظــــرف ِ عسل
باغبان هم یک کلاغ ِخوش پر است مثــــــــل ِ ما دزدست امــــــا با دغـل
هرچــــــه می گندد نمـک بایــد زدن چون نمک گنــدد شود ضـــــرب المثل
گرمک نوشت: اگر به اندازه یک اپسیلن گمان
کرده اید که داستان بالا ربطی به استیضاح وزیر اقتصاد و رای آوردن مجدد ایشان دارد
سخت در اشتباهید.
گرمکانه: نمک هم نمکهای قدیم. نمکهای امروز انگار تن شان به سنگ پای قزوین خورده است.
اول اینکه جالب بود..
دوم اینکه
ربط داره عجیبم ربط داره..
سوم اینکه
شعره خودتون کجاست!!11
من که ربطی نمی بینم
امید عزیز
نا امیدم کردی
نکنه فصل گرمک داره تموم می شه
عجیبه ها همین امروز دیدم که یه وانتی داشت گرمک و هندونه میفروخت مطمئن هم هستم بله گرمگ بود
عزیر جان برادر همین بگم و رفع مزاحمت:
از کوزه آنچه تراود که در اوست
حالا بی خیال بقیه ماجرا مشکلی نیست که شیتیلها رسیده
خوش باش و خون خودت رو کثیف نکن برادر
ما حالا حالا گرمک می خوایم
برای ناامید شدن وقت بسیار است
اما برای خوردن گرمک از دیر هم دیرتر است
خوش باش دوست من
گرمک بی مصرفی چون من تاریخ مصرفش گذشته است
درود
درود رفیق...
لذتیدم... متنت خوب است...
خیلی بهتر آنکه می پردازی و می گویی...
ممنون
مرسی عزیز!
کلا حال کردم با اونجایی که یه لباس دیگه تنش کرد ، دستمریزاد هم به تو هم به اون باغبان
لخت که نمیشد
عورت اسلام در خطر می افتاد
سلام سلام سلام
دلم تنگ شده بود برای اینجا...خوبید؟اوضاع خوبه؟خانم بچه ها خوبن؟
همه خوبند
به لطف شما
شما خوبید بانو! ؟
گذشته از این ها و ربط نداشتنه عجیبش باید بگم که برای آقا کوچولو شعر که مال دوران بچگیه خودمه گذاشتم
براش بخون
حتما مرسی خاله خانم!
دیگرهیچ زمینی را به امید مترسک به زیر کشت نخواهم برد....چرا که دیده ام یک اسمان کلاغ ،رقص باران را درکلاه مترسک به ریشخند گرفته اند.....
همیشه متن های تمثیلی شما زیبا ،پخته ،وتاثیر گزار است
پایدار و شاد باشید گرامی
و همیشه هندوانه شما رسیده و ابدار است
دریغا که بضاعت حقیر کم است و با یک دست دوتا هندوانه را نمی توانم بلند کنم
پس بانو هندوانه زیادی زیر بغل ما نگذارید
مرسی
سلام بر امید خان.
جالب بود.
لطف شما مزید
درود بر صدف کمیاب با درهای قیمتی اش
اصولاْ ضایع کردنو دوست دارید...
در ضمن نوشت: از کلمه اپسیلن ممنونم ....من زیاد استفاده میکنم از این کلمه جالب بود
بالکل
ارادتمند دوستدانیم حتی اپسیلن شان
درود
نمک که جای خود دارد . مترسک هم مترسک های قدیم
گرچه امروزه دیگر باغی نمانده است
شاید چشمه ای بجوشد و باغی سر بر آورد
امید مان را نگه داریم
رسیدن جناب شنگ بخیر!
درود بر شما ، ... جلسه استیضاح یا خنده بازار ؟! میدانم ! به ریش من و شما می خندیدند! 2 رئیس، قهقهه مستانه سر داده بودند ! این مجلس را ، یک لیاخوف، لازم است!..... //// دوستان در " آش کشک خالته " حرف حساب خواهند زد/// سکوتم از رضایت نیست
بجای برنامه طنز یخکی تی وی خوب بود
بنده که به قدر لازم خندیدم
از آتش قلم تان آذرکده ای روشن نمی کنید؟
سلام امید

خوبی؟
خیلی داستان جاذبی بود
ادم اولشو بخونه نمیتونه تحمل کنه بقیشو نخونه
جدی میگم
عاشق نثر هاتم
ممنون از هدایت ما به سمت برداشت سیاسی
شعر هم خیلی زیبا بود
فدایت
شما که همیشه شرمنده می کنید گرمک را دکتر جون!

قربانت ! هرچه دل می کنیم از سیّاسی ریشه مان آبش را می جوید
علاجش فیلترینگ است گمانم
درود بر شما
خدا نکنه
مگه نکرت مرده که گرمک فیلتر شه
زبونم لال
شتریست که عنقریب در هر وبلاگی خواهد نشست
باید چشم به راهش بود
قربانت
چاقو که دسته خودش رو نمیبره...
وقتی این رای آورد یه جا خوندم نوشته بود اختلاس رای آورد...هه..
فکر کنم مهدی خزعلی گفته بود یا شایدم به اسمه اون گفته بودن...
این روزها اونقدر بدبخت بیچاره ی کمر شکسته دیدم تو سره کارم که با اینکه اعتقادات قوی ندارم ولی میگم اینها چجوری میخوان جوابگو باشن؟چرا ما با این همه نیروی کار با این همه منابع باید وضع داخلی و بین المللیمون اینجوری باشه؟
فعلا بجای دسته خود گلوی ما را هدف قرار داده است
به تاریکی عادت کرده ایم وگرنه هیچ ظلمتی پایدار نیست
اگر دریا ولی غوغاست اینجا


اگر دل نام او دریاست اینجا
نهان دارم زچشم و باز بینی
نهان را این زمان پیداست اینجا
کویر خشک را مانم ولیکن
به پندار همه دریاست اینجا
حکایتی جالب بود


کلاغ
کلاغ پیر
و جیغ بنفش
بسیار خوش نشسته اند
پاینده باشی به امید
خوشتر باشید و نفس تان گرم از روزگار شادتان
قربانت
کلا این روزها سنگ پای قزوین زیاد کاربرد دارد خصوصا در سیاست
علتش اینه که خوب جواب داده
امید عزیز
فکر کنم دیگه این روزا برای سنگ پای قزوین هم رویی نمونده و همه به لیف همدان رو آوردند
وای به روزی که نمک بگنده
امید عزیز
فکر کنم دیگه این روزا برای سنگ پای قزوین هم رویی نمونده و همه به لیف همدان رو آوردند
وای به روزی که نمک بگنده
کلا جدار روی بعضی ها خیلی ضخیم شده است
با سنگ خارا هم نازک نمی شود
هییییییی
درسته
نمکم نمکای قدیم
همینطوره
فرق غرب و سرزمین اسلام(غیاث آباد خودمون):
غربی ها بدون لباسم گول میخورن(اشاره به همون پادشاهه)
مردم همیشه در صحنه و مسلمان غیاث آباد سطحشون بالاتره بدون لباس گول نمیخورن با لباس عوض کردن گول میخورن.
ما آدمای ساده ای هستیم
سلام
مرسی هنوز به یادمونی
خوشحال شدمنظرتو دیدم
مرسی
قربانت
درود بر استاد مهر


شما را نمی شود هیچوقت فراموش کرد
عمه خانم نه خاله خانم
بانو شبنم از همه بهتر است