در سکوت سرد باغ ، در غیاب نور ماه
غنچه ی پژمرده ای، میکشد از سینه آه
پیش چشم آفتاب ، آسمان را می برند
جاده تنها میشود، می رود از دست راه
یک بیک پروانه ها، سوختند از داغ شمع
از دل ِ این شام سرد، سر نمی آرد پگاه
غصه ها حناق شد ، در گلوی خسته مان
مرگ همراهان بس است، پرنشد ازاشک چاه
تابکی با اشک و خون، نعش گل گیریم بدوش
گل سپاریم دست خاک، در غیاب نور ماه
گرمک نوشت:
نسرین ستوده را دریابیم!!!
نسرین ستوده..نه.ایران را دریابیم
او هم بخشی از ایران عزیز است
یک بیک پروانه ها، سوختند از داغ شمع
از دل ِ این شام سرد، سر نمی آرد پگاه
مرحبا
ممنون از لطف شما
من خوب ننوشتم انگار..
منظورم این بود که نسرین..همه ی ایران است اکنون....
خرسند باشید
گرفتم
ممنون
پیش چشم آفتاب ، آسمان را می برند
جاده تنها میشود، می رود از دست راه
درود بر امید عزیز
افسوس که این مزرعه را آب گرفته !
ملخ زده است عزیز!
چرا ازش دفاع می کنین؟!
اصلا ازش خوشم نمیاد
حیف این کلمه های قشنگ شعرتون جدا!
ندانسته قضاوت نکنید!
غم انگیزه...رفتاری که دارد با ایشان می شود...اون هم به چه جرمی!
جرم معلوم است
دفاع از حق یک ملت!
سلام.
خیلی ممنون بابت این شعر .
سلامت باشید
این شعره خدا وکیلی خیلی قشنگه
اصلا یه جوری شدم
شما لطف دارید
شرمنده کردید
ghashang bud like
ممنون
سلام. زیبا بود
مرسی
چقدر این شعر زیبا بود
دست شما درد نکند
نظر لطف شماست
بی طرفم!
نه موافق و نه مخالف..
چون نمیشناسمش...