مانند دیدنت نیست، وصف ترا شنیدن
با چشم تو رسیدم بــــــر آرزوی دیدن
دستان خاکی ام را بال و پری اگر نیست
با بالهای عشقت، هم می توان پریدن
بی دست و پا مَبینم، با عشق می توانم
سر در پی ِ وصالت، چون قاصدک دویدن
با عشقی اینچنین تند، سهل ست از برایم
گیلاس سرخ بوسه، باز از لب تو چیدن
بنگر به حال و روزم، این جان و دیده و دل
با گوشه چشمی از تو، از غیر تو بریدن
گرمک:
دوباره غلیان عشق کار خودش را کرد.
مگر می شود قلم بر صفحه کاغذ گذاشت بدون اینکه از یار ننوشت.
امروز تب عشق بدجور به تن گرمک افتاده است.
انگار گرمی تابستان دست بردار نیست.
ای جانم
ایشالله همیشه عاشق باشین و خوش
عشقتون مدام باد
هستیم
انشاله هم خواهیم بود
مرسی
آمدنتان مبارک. منور فرمودید. عشق کشک است لبنیات است. زیاد بها ندهیدش
نگووووووووووووووووووووو
ممنون
سلام بر شاعر معاصر عزیز و گران قلم . خوش برگشتین .
بسی زیبا بود . برای عشق شعر گفتن بسی لذت بخشه . مخصوصا اگه قدرشناسی باشه .
عشقتان پایدار
سلام داداشم
یه سر به لینک بزن
مترادف پست خودنه...
http://bachchemahal123.blogfa.com/post-347.aspx
سلام. خوب شعر یعنی همین دیگه قابل پیشنی بینی نیست
زیبا بو دمت گرم
سلام. با "داستان شعوانه و توبه" به روزم.اگر مایلید به وبلاگم بیایید.
خوشحالم سیاسی ننوشتید!!
بسیار زیبا بود دلمون برای عاشقانه هایتان تنگ شده بود .
خدا شما وعشقتون را برای هم نگه داره